خلاصه کتاب دیلتای و یورک | مروری کامل بر اثر مکریل و فارین

خلاصه کتاب دیلتای و یورک | مروری کامل بر اثر مکریل و فارین

خلاصه کتاب دیلتای و یورک ( نویسنده رودلف مکریل، اینگو فارین )

کتاب دیلتای و یورک نوشته رودلف مکریل و اینگو فارین، در واقع خلاصه ای از دو مدخل مهم دانشنامه فلسفه استنفورد درباره ویلهلم دیلتای و کنت پاول یورک فون وارتنبورگ هست. این کتاب به شما کمک می کنه تا با اندیشه های این دو فیلسوف آلمانی، به خصوص در زمینه فلسفه تاریخ و هرمنوتیک، حسابی آشنا بشید و یه دید کلی ولی عمیق از کارهای فکری و رفاقت فلسفی شون پیدا کنید.

خب، بیاید از همین اول بریم سر اصل مطلب. فرض کنید دارید یه فنجون چای کنار دستتون می ذارید و می خواید با یکی از عمیق ترین و در عین حال کاربردی ترین مباحث فلسفی آشنا بشید. این مقاله دقیقاً برای همینه. قراره با هم سفری به دنیای فکری ویلهلم دیلتای، فیلسوفی که سنگ بنای علوم انسانی رو گذاشت، و کنت پاول یورک، رفیق شفیق و البته تأثیرگذار روی متفکرانی مثل هایدگر، داشته باشیم. هدف اینه که بدون اینکه نیاز باشه کل کتاب رو زیر و رو کنید، یه خلاصه حسابی و تحلیلی از مباحث اصلی این کتاب به دست بیارید. اونم نه یه خلاصه خشک و خالی، بلکه یه متن خودمونی و رفیق باز که بتونید باهاش ارتباط بگیرید. بالاخره قراره از دانشنامه فلسفه استنفورد حرف بزنیم، پس باید هم جامع باشه و هم دلنشین. نویسنده های این کتاب، رودلف مکریل و اینگو فارین، حسابی زحمت کشیدن و سید مسعود حسینی هم خیلی خوب این زحمت رو ترجمه کرده که ما امروز می تونیم ازش لذت ببریم.

ویلهلم دیلتای: پایه گذار علوم انسانی و نقد عقل تاریخی (مقاله ی رودلف مکریل)

وقتی اسم ویلهلم دیلتای میاد، باید بدونیم با یه شخصیت واقعاً محوری در فلسفه آلمان سروکار داریم. ایشون متولد ۱۸۳۳ و متوفی ۱۹۱۱ هستن، یعنی یه پای ایشون در قرن نوزدهم و پای دیگه در قرن بیستم. کار دیلتای خیلی مهمه، چون اون بود که اومد و یه خط کشید بین علوم طبیعی و علوم انسانی. تا قبل از اون، خیلی ها فکر می کردن هر چیزی رو باید مثل فیزیک و شیمی بررسی کرد. اما دیلتای گفت نه آقا، علوم انسانی مثل تاریخ، جامعه شناسی یا روان شناسی، یه جور دیگه فهمیده می شن. این حرفش انقلاب بزرگی تو فلسفه بود.

زندگی، آثار و اهمیت دیلتای

دیلتای رو میشه یکی از پدران معنوی هرمنوتیک مدرن و فلسفه علوم انسانی دونست. زندگی فکری ایشون پر از تلاش برای فهمیدن پیچیدگی های روح انسان و پدیده های تاریخی بود. درسته که شاید اسمش به اندازه کانت یا هگل سر زبون ها نباشه، اما تأثیرش روی متفکران بزرگی که بعد از خودش اومدن، اصلاً کم نیست. آثار ایشون، مخصوصاً اونایی که به تفاوت علوم طبیعی و انسانی می پردازن، حسابی پرکاربرد و پرچالش بودن.

تمایز بنیادین علوم طبیعی و علوم انسانی (Geisteswissenschaften vs. Naturwissenschaften)

شاید مهم ترین حرف دیلتای همین تمایز معروف بین فهم (Verstehen) و تبیین (Erklären) باشه. ببینید، وقتی می خوایم یه پدیده طبیعی رو بفهمیم، مثلاً چرا سیب از درخت میفته، دنبال تبیین هستیم. یعنی دنبال علل و قوانین عمومی می گردیم که بتونن این پدیده رو توضیح بدن. این کار علوم طبیعیه. اما وقتی می خوایم یه اتفاق تاریخی رو بفهمیم، مثلاً چرا انقلاب مشروطه اتفاق افتاد، دیگه فقط دنبال علت و معلول نیستیم. اینجا باید بفهمیم؛ یعنی وارد دنیای ذهنی انسان ها بشیم، نیت هاشون، احساساتشون، ارزش هاشون و جهان بینی شون رو درک کنیم. اینجاست که پای فهم به میون میاد، که مخصوص علوم انسانیه.

دیلتای می گفت کانت اومد نقد عقل محض رو نوشت و قواعد فهم طبیعت رو مشخص کرد. اما حالا وقتشه که ما یه نقد عقل تاریخی داشته باشیم. یعنی باید قواعد و روش های فهمیدن تاریخ و فرهنگ انسان ها رو هم مشخص کنیم. این تمایز خیلی مهم بود چون باعث شد علوم انسانی روش شناسی خاص خودشون رو پیدا کنن و از زیر سایه علوم طبیعی بیان بیرون. این یعنی دیگه نمی تونیم تاریخ رو مثل یه آزمایشگاه در نظر بگیریم و فقط دنبال علت های مادی باشیم؛ بلکه باید به جنبه های انسانی و معنادار اون هم توجه کنیم.

اندیشه های دیلتای در باب اخلاق و جهان بینی

بحث دیلتای فقط به تمایز علوم محدود نمی شد. ایشون روی اخلاق و جهان بینی هم حسابی کار کرده. دیلتای معتقد بود که سه تا محرک اصلی اخلاقی تو وجود هر کدوم از ما هست که ریشه های انسان شناسانه دارن:

  • خیرخواهی (Wohlwollen): این همون تمایل درونی ما به نیکی کردن و کمک به دیگرانه که به همبستگی انسانی گره خورده.
  • حق جویی (Rechtschaffenheit): یعنی تمایل به راستی و درستی، و رعایت حقوق دیگران.
  • کمال رساندن خویشتن (Vollkommenheit): این همون تلاشه که ما برای بهتر شدن و رشد فردی و اجتماعی خودمون داریم.

حالا ممکنه بپرسید چطور از این محرک های درونی که بیشتر شبیه حس و حالن، می رسیم به بایدهای اخلاقی؟ دیلتای می گفت اینجاست که آگاهی از التزام (Bindung) به میدون میاد. وقتی ما از درون احساس می کنیم که باید کاری رو انجام بدیم چون درسته و به دیگران احترام می ذاریم، این دیگه فقط یه واکنش غیرارادی نیست، بلکه یه التزام درونیه. یعنی خیرخواهی هیومی (همدلی صرف) اینجا تبدیل میشه به وظیفه کانتی که از احترام به دیگران سرچشمه می گیره. این حرکت از ارزش های حیاتی به ارزش های روحانی و اخلاقی، خیلی تو دیدگاه دیلتای محوریه.

دیلتای با ایده نقد عقل تاریخی می خواست نشون بده که فهم ما از دنیای انسانی با فهم ما از طبیعت فرق می کنه. ما در علوم انسانی، نه تنها «تبیین» می کنیم، بلکه «می فهمیم» و این فهم ریشه در تجربه زیسته و تاریخ مندی ما داره.

نگرش دیلتای به متافیزیک و تأثیرات او

راستش رو بخواید، دیلتای تو حوزه متافیزیک، یعنی اون بحث های خیلی انتزاعی درباره وجود و هستی، یه جورایی با تردید برخورد می کرد. بیشتر تمرکزش روی تجربه انسانی و جهان زیسته بود تا مسائل ماورایی و انتزاعی محض. شاید همین رویکرد عملی و تجربه محور دیلتای باعث شده که تأثیرش روی خیلی از متفکران بعدی، از مکاتب مختلف، حسابی پررنگ باشه. اگه بخوایم یه لیست از متفکرایی که به نوعی تحت تأثیر دیلتای بودن رو نام ببریم، می تونیم به این ها اشاره کنیم:

  • هوسرل (بنیان گذار پدیدارشناسی)
  • هایدگر (فیلسوف بزرگ هستی شناس)
  • کاسیرر (فیلسوف فرهنگ)
  • گادامر (بزرگ ترین فیلسوف هرمنوتیک معاصر)
  • ریکور (فیلسوف هرمنوتیک و پدیدارشناسی)
  • حتی کارناپ (از فلاسفه حلقه وین و پوزیتیویسم منطقی)

این لیست نشون میده که چقدر دیدگاه های دیلتای، با وجود تمام پیچیدگی هاشون، روی فلاسفه و اندیشمندان مکاتب مختلف تأثیرگذار بوده. از فلاسفه قاره ای گرفته تا حتی فلاسفه ی تحلیلی اولیه.

کنت پاول یورک فون وارتنبورگ: فیلسوفی از جنس دوستی و تأثیر (مقاله ی اینگو فارین)

حالا وقتشه که با کنت پاول یورک فون وارتنبورگ آشنا بشیم. شاید اسمش به اندازه دیلتای معروف نباشه، اما نقش و جایگاهش در تاریخ فلسفه، مخصوصاً در کنار دیلتای، اصلاً قابل چشم پوشی نیست. اینگو فارین در مقاله اش حسابی به زندگی فکری یورک پرداخته و نشون داده که این فیلسوف مستقل چطور روی بزرگان بعدی تأثیر گذاشته.

سرگذشت و جایگاه فکری یورک

کنت هانس لودویک پاول یورک فون وارتنبورگ، متولد ۱۸۳۵ و متوفی ۱۸۹۷، یه فیلسوف آلمانی بود که بیشتر شهرتش رو مدیون دوستی و همکاری عمیقش با دیلتای و البته تأثیرگذاری روی دو فیلسوف غول پیکر دیگه، یعنی مارتین هایدگر و هانس گئورگ گادامر، به دست آورده. یورک فیلسوفی بود که بیشتر تو دل مکاتبات و بحث های خصوصی با دیلتای، اندیشه هاش رو پروروند و شاید به همین دلیل هم هست که آثار مستقلش به اندازه دیلتای پررنگ نیستن، اما همین مکاتبات نشون دهنده عمق فکری و تأثیرگذاریش هستن.

مفهوم تاریخ مندی (Geschichtlichkeit) و هستی شناسی انسان

یکی از مهم ترین مفاهیمی که یورک، همراه با دیلتای، روی اون کار کرد، مفهوم تاریخ مندی (Geschichtlichkeit) بود. یورک معتقد بود که تاریخ مندی یه ویژگی بنیادی و تعیین کننده برای هستی انسانه. یعنی انسان موجودی تاریخ منده؛ نه اینکه فقط در تاریخ زندگی کنه، بلکه وجودش از اساس با تاریخ گره خورده. فهم این مفهوم برای درک فلسفه هایدگر و حتی گادامر هم خیلی مهمه، چون اون ها این ایده رو از یورک و دیلتای گرفتن و توسعه دادن.

یورک تاریخ مندی رو به زندگی آغازین انسان ربط می داد. می گفت زندگی انسان یه پویایی درونی داره که با سه تا کارکرد یا رفتار روانشناسانه خودش رو نشون میده. این کارکردها ثابت و تغییرناپذیرن و میشه گفت مثل یه بستر طبیعی عمل می کنن که کل تاریخ بشر توش اتفاق می افته. بدون این نقاط ثابت، تاریخی وجود نداره. اما نکته مهم اینه که نظام این سه کارکرد ثابت نیست و همیشه در حال تغییر و عدم تعادله. این عدم تعادل و قطبیت درونیه که پویایی زندگی آغازین رو توضیح میده. از نظر یورک، این بی ثباتی و پویایی درونی زندگی آغازین، موتور محرک تاریخ هم هست.

اهمیت مکاتبه با دیلتای

گفتم که یورک بیشتر تو سایه مکاتباتش با دیلتای شناخته شد. این نامه ها، که اولین بار سال ۱۹۲۳ منتشر شدن، مثل یه گنجینه هستن که دوستی عمیق فلسفی این دو نفر رو برملا می کنن. این مکاتبات نه تنها یورک رو به عنوان یه همکار وفادار نشون داد، بلکه جایگاهش رو به عنوان یه فیلسوف مستقل و تأثیرگذار هم حسابی بالا برد. بعد از انتشار این نامه ها بود که متفکرانی مثل رودلف بولتمان (متأله برجسته)، هربرت مارکوزه (فیلسوف مکتب فرانکفورت) و خیلی های دیگه، از اندیشه های یورک تأثیر گرفتن. این مکاتبات کمک کرد تا ما بفهمیم چه گفتگوهای عمیقی بین این دو نفر رد و بدل می شده و چطور ایده هاشون روی هم تأثیر می ذاشته.

پاره گفتارهای فلسفی یورک در باب تاریخ و روان شناسی

فارین تو مقاله اش به پاره گفتارهای فلسفی یورک درباره تاریخ و روان شناسی هم اشاره می کنه. یورک معتقد بود دو تا از کارکردهای اصلی زندگی انسان، یعنی اراده ورزی و شناخت، مرکزگریز هستن. یعنی چی؟ یعنی این ها به دنبال چیزهایی خارج از خودآگاهی درونی ما هستن. وقتی ما چیزی رو می شناسیم یا اراده می کنیم، داریم یه جوری خودمون رو به بیرون از خودمون پرتاب می کنیم و با جهان خارج ارتباط برقرار می کنیم. این دیدگاه ها نشون میده یورک چقدر به پیچیدگی های روح انسان و ارتباطش با جهان بیرون آگاه بوده.

پیوند فکری و دوستی فلسفی: دیلتای و یورک، دو رفیق راه فلسفه

حالا که با هر کدوم از این بزرگان آشنا شدیم، بیاید ببینیم چه نخ نامرئی ای بینشون بوده که این قدر کاراشون به هم گره خورده. رابطه دیلتای و یورک فراتر از یه دوستی معمولی بود؛ یه رفاقت عمیق فلسفی بود که به توسعه مفاهیم بنیادین تو فلسفه کمک زیادی کرد. انگار که هر کدوم یه تکه از پازل رو داشتن و با کنار هم گذاشتنش، تصویر کامل تری از جهان فلسفه رو می ساختن.

نقاط مشترک زیادی تو اندیشه های این دو نفر پیدا میشه. مثلاً هر دو به مفهوم تاریخ مندی خیلی بها می دادن و اون رو یه ویژگی اساسی برای هستی انسان می دونستن. یا همین بحث فهم (Verstehen) که دیلتای مطرح کرد، تو مکاتباتشون با یورک حسابی بسط پیدا کرد و شکل و شمایل تازه ای گرفت. انگار که این دو نفر، با همفکری و گاهی هم اختلاف نظر، داشتن مسیر فلسفه ای رو هموار می کردن که بعدها هایدگر و گادامر توش قدم های بلندی برداشتن.

این تبادل فکری، کمک کرد تا خیلی از ایده های خام تبدیل به نظریات پخته و کامل بشن. مثلاً شاید ایده های اولیه دیلتای درباره علوم انسانی، بدون نگاه های تیزبین یورک، اینقدر کامل نمی شد. یا برعکس، شاید بعضی از نظرات یورک بدون نقدهای سازنده دیلتای، به این وضوح نمی رسید. این رفاقت نشون میده که چطور هم فکری و گفتگوی آزاد بین متفکران می تونه به غنای یک مکتب فکری یا حتی کل فلسفه کمک کنه. این دو فیلسوف، هر کدوم از زاویه خودشون، ولی با یه هدف مشترک، سعی کردن به درک عمیق تری از انسان، تاریخ و فرهنگ برسن و واقعاً هم کارشون رو خوب انجام دادن.

چرا این کتاب و خلاصه اش، نون شب فلسفه خوانیه؟

شاید بپرسید خب حالا این همه حرف زدیم، آخرش به چه دردی می خوره؟ راستش رو بخواید، فهمیدن اندیشه های دیلتای و یورک، برای هر کسی که می خواد سر از فلسفه تاریخ، هرمنوتیک، و اساساً علوم انسانی دربیاره، واقعاً حیاتیه. انگار که این ها پایه های این حوزه ها رو گذاشتن و بدون آشنایی باهاشون، یه جای کار می لنگه.

این کتاب، به خاطر اینکه دو تا مدخل از دانشنامه فلسفه استنفورده، یه منبع کاملاً معتبر و قابل اعتماد محسوب میشه. دانشنامه استنفورد مثل یه دایرة المعارف فلسفیه که توسط بهترین اساتید و پژوهشگرها نوشته میشه و وقتی می خواید یه موضوع فلسفی رو از ریشه و بن یاد بگیرید، باید سراغ همچین منابعی برید. این کتاب همون جور که گفتیم، یه جور میان بر عالیه برای اونایی که وقت خوندن همه کتاب ها رو ندارن، ولی می خوان یه درک درست و درمون از مبانی داشته باشن. اگه هم بعد از خوندن این خلاصه، حس کردید واقعاً دلتون می خواد بیشتر تو این مباحث غرق بشید، حتماً برید سراغ اصل کتاب. ضرر نمی کنید، هیچ، کلی هم اطلاعات جدید به دست میارید.

نتیجه گیری: میراثی که باید قدرش رو دونست

در نهایت، کتاب دیلتای و یورک فقط یه خلاصه از زندگی دو فیلسوف نیست؛ این کتاب یه دریچه است به دنیای فکری عمیقی که روی نسل های بعدی تأثیر گذاشت. دیلتای و یورک با تلاش های فکریشون، راه رو برای درک پیچیده تر و جامع تر علوم انسانی، از جمله تاریخ، روان شناسی و اخلاق، باز کردن. میراث این دو متفکر، همچنان پس از سال ها، برای ما که می خوایم ریشه های فهم انسان و تاریخ رو بشناسیم، زنده و پربار باقی مونده. بیاید قدر این گنجینه های فکری رو بدونیم و تو این مسیر، همیشه کنجکاوانه به دنبال درک عمیق تر از جهان و خودمون باشیم.

دکمه بازگشت به بالا