خلاصه کتاب درس هایی از زندگی اینشتین | جهان بینی نابغه

خلاصه کتاب درس هایی از زندگی اینشتین: آشنایی با جهان بینی یک نابغه ( نویسنده دانیل اسمیت )
کتاب درس هایی از زندگی اینشتین اثر دانیل اسمیت، دریچه ای به جهان بینی و طرز فکر آلبرت اینشتین باز می کنه. این کتاب بهمون یاد می ده چطور می تونیم از دیدگاه های این نابغه برای بهتر کردن زندگی مون و حل مسائل استفاده کنیم.
آلبرت اینشتین رو همه به عنوان یه فیزیکدان خیلی بزرگ می شناسیم، همون کسی که فرمول معروف E=mc² رو کشف کرد و نظریه هایی مثل نسبیت رو مطرح کرد که کلاً دید ما رو به جهان عوض کرد. ولی اینشتین فقط یه دانشمند نبود، یه متفکر عمیق و یه آدم بشردوست واقعی هم بود که دغدغه های انسانی بزرگی داشت. زندگی اش پر از درس هاییه که نه فقط برای دانشمندها، بلکه برای همه ما، تو هر زمینه ای که هستیم، می تونه الهام بخش باشه.
دانیل اسمیت تو کتابش با عنوان اصلی How to Think Like Einstein یا همون درس هایی از زندگی اینشتین: آشنایی با جهان بینی یک نابغه، رفته سراغ زندگی و افکار اینشتین و به جای اینکه فقط روی جنبه های علمی و فرمول هاش تمرکز کنه، سعی کرده رمز و راز طرز فکر این نابغه رو کشف کنه و به ما نشون بده چطور می تونیم مثل اون فکر کنیم و زندگی کنیم. این کتاب یه جورایی هم زندگی نامه است، هم یه راهنمای خودیاری برای اینکه دیدگاهمون رو نسبت به مسائل اطرافمون عوض کنیم و با چالش های زندگی بهتر کنار بیایم.
تو این خلاصه، می خوایم مهم ترین درس هایی که دانیل اسمیت از زندگی و افکار اینشتین برامون جمع کرده رو با هم مرور کنیم. هدفمون اینه که بدون اینکه نیاز باشه کل کتاب رو بخونید، با هسته اصلی ایده ها و رویکردهای اینشتین آشنا بشید و ببینید چطور می تونید این درس ها رو تو زندگی خودتون به کار ببندید. این خلاصه بیشتر روی جنبه های کاربردی و الهام بخش تمرکز داره، پس آماده باشید برای یه سفر جذاب به ذهن یکی از بزرگترین نابغه های تاریخ!
نگاهی به کتاب و نویسنده – دانیل اسمیت و رویکرد منحصر به فردش
دانیل اسمیت، نویسنده اهل انگلستان، تو کارش حرفه ایه. اون بیشتر به خاطر کتاب هایی شناخته شده که زندگینامه های افراد بزرگ رو با یه رویکرد خودیاری و الهام بخش ترکیب می کنه. یعنی فقط داستان زندگی رو تعریف نمی کنه، بلکه از دل اون داستان ها، درس های قابل استفاده ای برای زندگی امروز ما بیرون می کشه. کتاب درس هایی از زندگی اینشتین هم دقیقاً همین مدلیه. اسمیت تو این کتاب، اینشتین رو نه فقط یه فیزیکدان و متفکر عالی، بلکه یه انسان با دغدغه های عمیق اجتماعی و اخلاقی نشون می ده.
کتاب درس هایی از زندگی اینشتین سعی می کنه از اون تصویر پروفسور عجیب وغریب با موهای پریشون فراتر بره و نشون بده که ذهن اینشتین چطور کار می کرده. اسمیت دنبال اینه که بفهمیم اینشتین چطور به ایده هایی می رسید که بقیه حتی فکرشم نمی کردند. این کتاب با بقیه زندگینامه های اینشتین یه فرق اساسی داره: بیشتر از اینکه بگه اینشتین چی کشف کرد، می گه چطور مثل اینشتین فکر کنیم؟ یعنی به جای تمرکز روی دستاوردها، روی فرآیند فکری و جهان بینی اینشتین زوم کرده. این نگاه باعث میشه که کتاب برای مخاطب عام هم خیلی جذاب و کاربردی باشه، چون درس هاش برای هر کسی که دنبال رشد و خلاقیته، مفیده.
جهان بینی اینشتین: ستون های فکری یک نابغه
اینشتین یه نابغه بود، شکی توش نیست. ولی نبوغش از کجا میومد؟ دانیل اسمیت تو کتابش، ریشه های این نبوغ رو بررسی می کنه و نشون می ده که اینشتین یه سری ستون های فکری داشت که باعث می شد جور دیگه ای به دنیا نگاه کنه و مسائل رو حل کنه. بیاید ببینیم این ستون ها چی بودن:
کنجکاوی بی پایان: موتور محرکه کشف
شاید باور نکنید، اما نقطه شروع نبوغ اینشتین از یه اسباب بازی ساده شروع شد: یه قطب نما. اون پنج ساله بود که پدرش بهش یه قطب نما هدیه داد. دیدن اینکه عقربه همیشه به یه سمت خاص (شمال) اشاره می کنه، برای اینشتین کوچولو یه تجربه عجیب و شگفت انگیز بود. اون متوجه شد که یه نیروی نادیدنی داره روی این عقربه تأثیر می ذاره. همین کنجکاوی اولیه درباره نیروهای نامرئی دنیا، شد جرقه تمام تحقیقات و نظریات بعدیش.
اینشتین همیشه می گفت: مهمترین چیز این است که هرگز از سوال پرسیدن دست نکشید. برای اینشتین، کنجکاوی مثل یه موتور بی وقفه بود که ذهنش رو به حرکت درمیاورد. اون هیچ وقت از پرسیدن چرا و چگونه خسته نمی شد. این کنجکاوی بهش کمک می کرد که به جای پذیرفتن جواب های از پیش آماده، دنبال کشف حقیقت های جدید باشه.
برای اینکه کنجکاوی رو تو خودمون پرورش بدیم، باید عادت کنیم به چیزهایی که اطرافمون هستن، عمیق تر نگاه کنیم. از خودمون سوال بپرسیم، حتی اگه به نظرمون خیلی ساده باشن. چرا آسمون آبیه؟ چرا سیب میفته پایین؟ این سوالات بظاهر ساده، همون جرقه اولیه برای کشف های بزرگ بودن.
جسارت نگاه متفاوت: شکستن قالب ها و چالش کشیدن اصول
اینشتین هیچ وقت از چالش کشیدن باورهای قدیمی نمی ترسید. نظریه نسبیت اون، که یکی از مهم ترین و کاربردی ترین معادلات فیزیک رو به دنیا آورد (E=mc²)، نظریات دانشمند بزرگی مثل نیوتن رو به چالش کشید! این کار جسارت زیادی می خواست، چون نیوتن سالیان سال به عنوان مرجع فیزیک شناخته می شد. اما اینشتین با نگاه متفاوتش، تونست به حقایق جدیدی برسه که بدون اون، دانش بشر چندین دهه عقب می افتاد.
اینشتین اعتقاد داشت که تخیل مهمتر از دانش است. دانش چیزهایی رو به ما میده که از قبل می دونیم، ولی تخیل ما رو به سمت چیزهایی می بره که هنوز کشف نشده اند. برای اینشتین، تخیل ابزار اصلی برای حل معماهای علمی بود. اون مشکلات رو مثل یه پازل می دید، یه چالش که باید براش راه حل جدید پیدا کرد، نه یه سد غیر قابل عبور. این ذهنیت پازلی باعث می شد که بتونه به راه حل های خلاقانه ای برسه.
پشتکار و تلاش خستگی ناپذیر: ماراتن زندگی، نه دوی سرعت
خیلی ها فکر می کنن نابغه ها از اول همه چیز رو بلدن، ولی داستان اینشتین نشون می ده که پشت هر نبوغی، تلاش و پشتکار بی وقفه وجود داره. اون برای رسیدن به جایگاهی که داشت، خیلی زحمت کشید. از دوران دانشجوییش که می خواست درجه استادی بگیره تا سال ۱۹۰۵ که مقالات تحول سازش رو منتشر کرد، اینشتین همیشه تو مسیر اهدافش ثابت قدم بود.
اینشتین یه جمله معروف داره که می گه: عدم قطعیت تنها قطعیت دنیاست، پس هرگز ناامید نشو. این جمله نشون می ده که اون با وجود تمام مشکلات و موانع، هیچ وقت ناامید نمی شد و به تلاشش ادامه می داد. زندگی مثل یه ماراتنه، نه یه دوی سرعت؛ باید نفس کشید و ادامه داد، حتی اگه مسیر سخت باشه. موفقیت های بزرگ، معمولاً نتیجه همین تلاش های مداومه.
نقش شهود و تجربه تخیلی در خلاقیت
اینشتین فقط با فرمول و اعداد کار نمی کرد، بلکه از آزمایش های فکری هم خیلی استفاده می کرد. اون تو ذهنش سناریوهای مختلف رو تصور می کرد و به خودش اجازه می داد تا ایده های عجیب و غریب رو دنبال کنه. این تجربه های تخیلی بهش کمک می کرد تا نظریاتش رو پیش ببره و به راه حل های جدید برسه. اون به درک شهودی و غریزی خودش اعتماد می کرد و برای یافتن پاسخ ها، به خودش اجازه می داد کاوش کنه.
شهود یعنی اون حسی که بهمون می گه یه چیزی درسته یا غلطه، حتی اگه دلیل منطقی براش نداشته باشیم. اینشتین به این حس اعتماد می کرد و ازش برای هدایت فکرش استفاده می کرد. این یعنی باید به خودمون اجازه بدیم که آزادانه فکر کنیم، حتی اگه ایده هامون تو نگاه اول غیرمنطقی به نظر برسن. گاهی اوقات بهترین راه حل ها از همین دل تفکرات آزاد و شهودی بیرون میان.
تمرکز بر عمق، نه سطحی نگری
اینشتین تو یه نامه ای به یکی از علاقه منداش نوشته بود: اگر به سوالی برخوردید که عمیقاً به آن علاقه دارید، سال ها به آن پایبند باشید و هرگز سعی نکنید خود را به حل مشکلات سطحی که موفقیت نسبتاً آسانی را نوید می دهند قانع کنید. این حرف یعنی چی؟ یعنی الکی وقتت رو صرف حل مشکلاتی نکن که فقط یه نتیجه دم دستی دارن. برو سراغ چیزی که واقعاً جذبت می کنه، حتی اگه سخت باشه و زمان ببره.
اینشتین معتقد بود که باید روی مسائلی تمرکز کنیم که واقعاً عمیق و مهم هستن، مسائلی که ارزش فکر کردن و تلاش کردن رو دارن. خیلی وقت ها ما غرق می شیم تو حل مشکلات کوچیک و بی اهمیت و از مسائل بزرگ تر و با ارزش تر غافل می شیم. اینشتین به ما یاد می ده که انرژی ذهنیمون رو برای چیزهای مهم ذخیره کنیم و دنبال راه حل های عمیق باشیم، نه فقط راه حل های سریع و سطحی. لذت واقعی هم تو همین تلاشه، حتی اگه به نتیجه نرسیم.
اینشتین می گفت: تخیل مهمتر از دانش است، زیرا دانش محدود است، در حالی که تخیل تمام جهان را در بر می گیرد و محرک پیشرفت است.
اینشتین فراتر از علم: درس های زندگی و ابعاد انسانی
اینشتین فقط یه فیزیکدان نبود؛ یه فیلسوف، یه فعال اجتماعی، و یه انسان به تمام معنا بود. ابعاد انسانی و درس های زندگیش به اندازه نظریات علمیش تأثیرگذار و الهام بخشن.
انسان بودن در جهان: ارتباطات و اجتماع
اینشتین درباره معنای زندگی و هدف وجود انسان خیلی فکر می کرد. اون معتقد بود که معنای زندگی انسان یا زندگی هر موجودی چیست؟ آیا طرح این پرسش منطقی است؟ من پاسخ می دهم: کسی که زندگی خود و همنوعانش را بی معنا می داند نه تنها ناراضی است بلکه به سختی برای زندگی مناسب است. این یعنی زندگی ما وقتی معنی پیدا می کنه که به زندگی دیگران کمک کنیم و یه هدف فراتر از خودمون داشته باشیم.
اینشتین روی همدردی و همدلی و پیوند متقابل تو جامعه انسانی خیلی تأکید داشت. اون می گفت: ارزش واقعی یک انسان با میزان رهایی او از خود تعیین می شود. این حرف یعنی هر چقدر بیشتر از خودخواهی ها رها بشیم و به فکر بقیه باشیم، ارزش واقعی ما بیشتر میشه. ما انسان ها به هم وابسته ایم و بدون هم نمی تونیم به تنهایی رشد کنیم. هر روز صدها بار باید به خودمون یادآوری کنیم که زندگی مون مدیون تلاش های بقیه است و ما هم باید در مقابل چیزی ارائه بدیم.
اون معتقد بود که حتی ظرفیت های ذهنی ما بدون زبان، که توسط دیگران ایجاد شده، ضعیف می مونن. بنابراین، باید بپذیریم که مزیت اصلی ما نسبت به حیوانات، مدیون زندگی در جامعه انسانیه. هر کسی به عنوان عضوی از یه جامعه بزرگ انسانی ارزش پیدا می کنه.
صلح طلبی، عدالت و فعالیت سیاسی: شهروند جهانی
اینشتین فقط تو آزمایشگاهش نبود، تو جامعه هم فعال بود. اون شدیداً با اقتدارگرایی، فاشیسم، نژادپرستی و هر نوع تبعیضی مبارزه می کرد. برای اینشتین، علم و حقیقت باید برای همه در دسترس باشه، نه فقط برای یه عده خاص. اون برای نشون دادن تعهدش به این اصول، کارهای انقلابی زیادی انجام داد. مثلاً در سال ۱۹۳۷، به یه خواننده سیاهپوست به اسم مارین اندرسون تو خونه اش جا داد، چون هتل ها حاضر نشده بودن بهش اتاق بدن.
همچنین تو سال ۱۹۴۶، رفت از دانشگاه لینکلن، اولین کالج سیاهپوستان آمریکا دیدن کرد و اونجا سخنرانی کرد. این کار تو اون زمان یه اقدام خیلی مهم و شجاعانه بود. اینشتین به ما یاد می ده که فارغ از ملیت، نژاد یا عقیده، همه انسان ها حق دسترسی به علم، حقیقت و آموزش رو دارن.
نگرش به معنویت و خدا: فراتر از دین سازمان یافته
اینشتین درباره خدا و معنویت دیدگاه های پیچیده ای داشت. اون خیلی تحت تأثیر فلسفه باروخ اسپینوزا بود. اینشتین به یه روح برتر یا ذهن برتر اعتقاد داشت که فراتر از دنیای فیزیکیه و نظم بی نظیر جهان رو نشون می ده. اما این دیدگاه با دین های سنتی و سازمان یافته فرق می کرد. اون معنویت رو از مذهب جدا می دونست و اعتقاد داشت که کشف قوانین طبیعت، خودش یه جور پرستش و درک عظمت خالقه.
برای اینشتین، هدف زندگی پیدا کردن لذت و خوشبختی صرف نبود، بلکه رسیدن به حقیقت، خوبی و زیبایی. اون میگفت: زندگی فرد فقط تا جایی معنا دارد که به اصیل تر و زیباتر شدن زندگی هر موجود زنده ای کمک کند. زندگی مقدس است یعنی ارزش برتری است که همه ارزش های دیگر تابع آن هستند. این نگاه عمیق به معنویت، نشون می ده که اینشتین حتی تو بالاترین سطح تفکر علمی، بُعد انسانی و روحی خودش رو فراموش نمی کرد.
عادات و سبک زندگی یک نابغه: کارایی و سادگی
اینشتین یه آدم فوق العاده ساده زیست بود. اگه به ظاهرش فکر کنید، احتمالاً تصویر موهای پریشون و لباس های ساده و گاهی ژولیده میاد تو ذهنتون. اون معمولاً یه کت و شلوار خاکستری با یه ژاکت چرمی می پوشید و حتی جوراب هم به پا نمی کرد! این سادگی تو لباس پوشیدن فقط یه سلیقه شخصی نبود، یه دلیل منطقی داشت: خستگی تصمیم گیری.
اینشتین مجبور بود هر روز کلی تصمیم مهم علمی و فلسفی بگیره. اگه هر روز صبح هم می خواست وقت و انرژیش رو صرف انتخاب لباس کنه، ذهنش خسته می شد و کارای مهم ترش عقب می افتاد. این ایده تو سال های اخیر بین کارآفرین های بزرگ تکنولوژی مثل استیو جابز (با تی شرت یقه اسکی مشکی اش) و مارک زاکربرگ (با تی شرت آبی ساده اش) هم دیده میشه. این یعنی باید انرژی ذهنی مون رو برای چیزهای واقعاً مهم ذخیره کنیم و تو امور پیش پاافتاده مثل انتخاب لباس، تصمیم گیری های اضافی نداشته باشیم.
یه نکته جالب دیگه این بود که اینشتین کارهایی رو انجام می داد که دوست داشت، حتی اگه توشون خیلی خوب نبود. مثلاً عاشق قایقرانی بود، با اینکه قایقران ماهری نبود و بقیه کشتی ها باید ازش مراقبت می کردن! اون ویولن هم می زد و ازش لذت می برد. این یعنی به خودمون اجازه بدیم کارهایی رو انجام بدیم که بهمون آرامش و لذت می دن، حتی اگه تو اون زمینه نابغه نباشیم. این کارا باعث می شد ذهن اینشتین آزاد بشه و به ایده های جدید برسه. اون می گفت: با زمان مبارزه نکنید، با کائنات صلح کنید. این یعنی باید با جریان زندگی همراه شد و ازش لذت برد.
اینشتین می گفت: زندگی دوی ماراتن است، دوی سرعت نیست. این جمله نشان دهنده اهمیت پشتکار و مداومت در مسیر دستیابی به اهداف است.
چگونه مثل اینشتین زندگی کنیم؟ (نکات کاربردی و عملی)
حالا که با جهان بینی و درس های زندگی اینشتین آشنا شدیم، وقتشه ببینیم چطور می تونیم این ایده ها رو تو زندگی روزمره خودمون به کار ببندیم. اینشتین فقط یه دانشمند تو آزمایشگاهش نبود، اون یه الگو برای زندگی عمیق تر و معنادارتره.
چارچوب عملی برای پیاده سازی درس های اینشتین
- کنجکاوی: هیچ وقت از پرسیدن سوال دست نکشید. هر روز به چیزهای جدیدی فکر کنید و سعی کنید چیزی یاد بگیرید. از خودتون بپرسید چرا؟ و چگونه؟ حتی اگه جوابش رو می دونید، به دنبال ابعاد جدیدی از اون موضوع باشید.
- تخیل: برای رویاپردازی و آزمایش های فکری وقت بگذارید. تو ذهنتون سناریوهای مختلف رو تصور کنید و به ایده هایی که به نظرتون غیرممکن میان، اجازه پرواز بدید. شاید راه حل های بزرگ تو دل همین خیالات باشن.
- پشتکار: مشکلات رو مثل یه ماراتن ببینید، نه یه دوی سرعت. قرار نیست همه چیز یک شبه حل بشه. اگه زمین خوردید، دوباره بلند شید و ادامه بدید. ناامید نشید، چون عدم قطعیت، تنها قطعیت دنیاست.
- تفکر انتقادی: قواعد و اصول رو به چالش بکشید، اما همیشه با احترام. به دنبال راه حل های جدید باشید و از پذیرفتن کورکورانه چیزهایی که بهتون میگن، خودداری کنید. همیشه از خودتون بپرسید: آیا راه بهتری وجود داره؟
- اولویت بندی: انرژیتون رو برای کارهای مهم ذخیره کنید. از خستگی تصمیم گیری های بی اهمیت مثل انتخاب لباس یا مسائل کوچیک روزمره اجتناب کنید. بذارید ذهنتون روی مسائل عمیق تر و با ارزش تر تمرکز کنه.
- انجام کارهای مورد علاقه: به خودتون اجازه بدید کارهایی رو انجام بدید که ازشون لذت می برید، حتی اگه توشون ماهر نیستید. نواختن ساز، نقاشی کردن، قایقرانی یا هر سرگرمی دیگه ای که ذهنتون رو آزاد می کنه. این کارها باعث خلاقیت و آرامش روحتون میشن.
- خدمت به جامعه: به ارزش های انسانی و کمک به همنوعان پایبند باشید. زندگی شما وقتی معنی پیدا می کنه که به زندگی دیگران هم کمک کنید. تلاش کنید تا یه شهروند جهانی باشید و برای عدالت و صلح در دنیای اطراف خودتون تلاش کنید.
مشخصات کتاب و چرایی مطالعه آن
اگه بعد از خوندن این خلاصه، کنجکاو شدید که بیشتر از زندگی و افکار اینشتین بدونید و عمیق تر با جهان بینی این نابغه آشنا بشید، خوندن کامل کتاب درس هایی از زندگی اینشتین رو بهتون پیشنهاد می کنم.
خلاصه مشخصات فنی کتاب
عنوان | جزئیات |
---|---|
نام کامل کتاب | درس هایی از زندگی اینشتین: آشنایی با جهان بینی یک نابغه |
نویسنده | دانیل اسمیت (Daniel Smith) |
مترجم | فاریا جنیدی |
ناشر | انتشارات سبزان |
سال انتشار | ۱۴۰۱ (آخرین ویرایش در ایران) |
تعداد صفحات | ۱۸۴ صفحه |
شابک | 978-600-117-668-5 |
نظرات برجسته و اعتبار کتاب
این کتاب تو دنیا بازخوردهای خیلی خوبی داشته و منتقدان و خوانندگان ازش استقبال کردن. مثلاً Good Book Guide این کتاب رو ترکیبی وسوسه انگیز از کتاب زندگی نامه و کتاب خودیاری توصیف کرده و گفته که این کتاب تحلیل ها را با زبان ساده ارائه می دهد و تفکر اینشتین را نمایان می کند.
یا کن ریچاردز، یه نویسنده دیگه، گفته که این کتاب کتاب عجیبی است، از این نظر که در قالب یک کتاب خودیاری به بازار عرضه شده است، اما به وضوح شرح حال اجمالی خود اینشتین است. این نظرات نشون می ده که کتاب چقدر موفق شده تا هم جنبه زندگینامه ای داشته باشه و هم درس های کاربردی ارائه بده.
نتیجه گیری: چرا این کتاب برای شماست؟
اگر از اون دست آدم هایی هستید که دوست دارید از زندگی بزرگان درس بگیرید، اگه دنبال رشد فکری و خودیاری هستید، و اگه می خواید دیدگاهتون رو نسبت به مسائل زندگی عمیق تر کنید، این کتاب برای شماست. چه یه دانشجو باشید که دنبال الهامه، چه یه محقق که میخواد جهان بینی اینشتین رو از نزدیک بشناسه، و چه فقط یه خواننده عام که از داستان های تأثیرگذار لذت می بره، این کتاب می تونه یه انتخاب عالی باشه.
خوندن این کتاب باعث میشه که نه تنها با زندگی آلبرت اینشتین، این نابغه بزرگ آشنا بشید، بلکه یاد بگیرید چطور مثل اون فکر کنید و چالش ها رو با دیدگاه جدیدی ببینید.
نتیجه گیری نهایی: میراثی برای فراتر از یک قرن
آلبرت اینشتین، با تمام نبوغ و انسانیتش، میراثی رو برای ما به جا گذاشته که فراتر از فرمول ها و معادلات پیچیده فیزیکه. اون به ما نشون داد که کنجکاوی، جسارت، پشتکار، و یه نگاه عمیق به زندگی، می تونه مسیر ما رو تغییر بده. اینشتین نه فقط یه نابغه علمی بود، بلکه یه الگوی الهام بخش برای زندگی معنادار، اخلاقی و کنجکاوانه هم هست.
جهان بینی اینشتین، پر از درس هاییه که تو هر عصری، از جمله عصر حاضر که پر از چالش های جدید و پیچیده ست، می تونه به دردمون بخوره. از نحوه مواجهه اش با مشکلات علمی گرفته تا دیدگاهش درباره صلح، عدالت و سادگی زندگی، همه و همه نشون می ده که چقدر این مرد بزرگ و تأثیرگذار بوده.
پس بیایید سعی کنیم تو زندگی مون، از اینشتین الهام بگیریم. با دیدگاهی وسیع تر به دنیا نگاه کنیم، از پرسیدن سوال نترسیم، به تخیل مون پر و بال بدیم، و یادمون باشه که ارزش واقعی ما تو رهایی از خودخواهی و کمک به همنوعانمونه. اگه بتونیم حتی گوشه ای از این درس ها رو تو زندگی مون پیاده کنیم، مطمئناً به نسخه های بهتری از خودمون تبدیل می شیم.