بر فراز تپه های کرکتون: خلاصه کامل کتاب فلورا کید

خلاصه کتاب بر فراز تپه های کرکتون ( نویسنده فلورا کید )
رمان «بر فراز تپه های کرکتون» نوشته فلورا کید، یک داستان عاشقانه و اجتماعی عمیق است که ما را به دنیای پر از احساسات و چالش های مارگارت دان، پرستاری جوان، در قلب اسکاتلند می برد. این کتاب فقط یک قصه عشق ساده نیست؛ بلکه حکایت مواجهه با گذشته، پیدا کردن خود واقعی و تاب آوردن در برابر قضاوت های جامعه کوچک است که شما را حسابی درگیر خودش می کند.
حتماً برای شما هم پیش آمده که دنبال یک کتاب باشید تا هم داستانی دل نشین و جذاب داشته باشد و هم شما را به فکر فرو ببرد. «بر فراز تپه های کرکتون» از آن دست کتاب هاست که با قلم شیوا و تصویرسازی فوق العاده فلورا کید، شما را به دل طبیعت بکر اسکاتلند می برد؛ جایی که نه تنها زیبایی های چشم نوازش هوش از سرتان می برد، بلکه با زندگی مارگارت دان، پرستار جوان قصه مان، و آدم های دور و برش گره می خورید. این رمان که با نام اصلی «Visit to Rowanbank» شناخته می شود، یکی از آثار پرطرفدار فلورا کید است که ترجمه روان عطیه رفیعی آن را برای مخاطب فارسی زبان، خواندنی تر کرده است. هدف ما اینه که اینجا یه خلاصه کامل و حسابی از این کتاب براتون بگیم، تا هم داستان دست تان بیاید و هم با حال و هوای کتاب و پیام های پنهانش آشنا شوید. پس بزن بریم که یه سفر ادبی هیجان انگیز را شروع کنیم.
خلاصه داستان بر فراز تپه های کرکتون: سیر تحول مارگارت دان
بیاید از اینجا شروع کنیم که قصه ما درباره یه دختریه به اسم مارگارت دان. مارگارت یه پرستاره جوونه که حسابی از زندگی و گذشته اش زخم خورده. فکر کنید، هم مادرش رو از دست داده، هم کسی که قرار بوده همسرش بشه، تو یه تصادف جونش رو از دست داده. خب معلومه که بعد از این همه غم و غصه، آدم دلش می خواد یه تغییری تو زندگی اش ایجاد کنه، یه نفس راحت بکشه و از اون حال و هوا دربیاد. واسه همین، وقتی یه پیشنهاد کار جدید بهش می رسه، اون هم به عنوان پرستار خصوصی تو یه جای خوش آب و هوا تو اسکاتلند، بدون معطلی قبول می کنه. انگار ته دلش می دونسته این سفر، فقط یه جابه جایی جغرافیایی نیست، بلکه یه سفر درونی برای پیدا کردن آرامش و شاید هم یه شروع دوباره باشه.
آغاز سفر و ورود مارگارت:
مارگارت بعد از اون همه سختی، دلش می خواست از منچستر و خاطرات تلخش دور بشه. واسه همین، وقتی فرصت پرستاری از یه آقای مریض حال تو یه عمارت بزرگ، اونم تو دل طبیعت اسکاتلند پیش میاد، بدون لحظه ای تردید چمدونش رو می بنده و راهی میشه. رسیدن به اونجا، خودش یه دنیا ماجراست. مارگارت وارد دهکده ای ساحلی میشه که پر از تپه های سرسبز و خانه های روستاییه. یه خونه بزرگ و قدیمی به اسم خانه مورل ها، میشه محل کار و زندگیش. محیط جدید اولش براش غریبه است، اما کم کم با زیبایی های طبیعت اسکاتلند و آدم های دهکده ارتباط برقرار می کنه. البته که آشنایی با این محیط جدید، فقط به مناظر ختم نمی شه و مارگارت خیلی زود متوجه میشه که پشت این ظاهر آرام و دوست داشتنی، رازها و پیچیدگی هایی پنهان شده.
معرفی شخصیت های کلیدی و پویایی روابط:
وقتی مارگارت پا به خانه مورل ها می ذاره، با یه خانواده روبه رو میشه که هر کدومشون یه جورایی قصه ی خودشون رو دارن. پدر خانواده که مریض احواله و نیاز به مراقبت داره، اما مادر خانواده، خانم مورل، یه جورایی سرد و مقتدر به نظر میاد. اما کسی که حسابی توجه مارگارت رو جلب می کنه، پسر بزرگ خانواده، «ریچارد مورل» هست. ریچارد یه مرد جذاب و کاریزماتیکه، ولی یه جورایی مرموز و پیچیده است. از اون آدم هاست که نمی تونی راحت بشناسیش. روابط تو این خانواده خیلی پیچیده اس و مارگارت هم ناخواسته وارد این ماجراها میشه. علاوه بر این ها، چند تا شخصیت دیگه هم هستند که حسابی به قصه رنگ و لعاب میدن. مثلاً «جاک مکسول»، که رقیب عشقی ریچارده و همیشه سعی می کنه سر راهش قرار بگیره. یا «جولی فریزر»، که یه جورایی تو گذشته ریچارد بوده و حالا دوباره پیداش شده. هر کدوم از این شخصیت ها، یه بخش جدیدی به پازل روابط اضافه می کنن و قصه رو هیجان انگیزتر می کنن.
گره افکنی و چالش های مارگارت:
مارگارت فکر می کرد اومده یه جای آروم، پرستاری کنه و زندگیش رو از نو بسازه، اما خیلی زود متوجه شد که این دهکده کوچیک، مثل یه برکه آروم نیست که سنگ بندازی توش و موج کوچیکی ایجاد بشه. اینجا هر حرکتی، کلی موج بزرگتر درست می کنه! روابط تو خونه مورل ها اونقدر که فکر می کرد ساده نیست و پر از کشمکش و رقابت های پنهانه. مخصوصاً رقابت های عشقی که بین ریچارد، خودش و جاک و جولی شکل می گیره.
شایعات تو دهکده های کوچیک مثل آتیش زیر خاکستره، هر لحظه ممکنه شعله ور بشه و زندگی آدم رو بسوزونه. مارگارت هم از این قضیه بی نصیب نیست و با قضاوت های اهالی دهکده روبه رو میشه. انگار همه چشمشون به اونه و هر کاری می کنه، زیر ذره بین میره. این محیط کوچک و نگاه های سنگین جامعه، یه فشار مضاعف روی مارگارت ایجاد می کنه و اون باید تلاش کنه جایگاه خودش رو پیدا کنه و از خودش دفاع کنه.
تو این گیر و دار، مارگارت فقط با محیط بیرونی درگیر نیست، بلکه تو ذهنش هم یه عالمه کشمکش داره. گذشته تلخش ولش نمی کنه، خاطرات مادر و نامزد از دست رفته اش مثل یه بار سنگین رو دوششه. از یه طرف حس های متناقضی به ریچارد پیدا کرده، یه لحظه فکر می کنه ازش متنفره، یه لحظه دلش براش ضعف میره. این کشاکش درونی، مارگارت رو یه جورایی تنها و آسیب پذیر نشون میده، اما همین هاست که باعث میشه خواننده حسابی باهاش همذات پنداری کنه.
اوج و فرجام داستان:
کم کم داستان به جاهای حساسش می رسه. گره های عاطفی سفت و سفت تر میشن و مارگارت تو موقعیت هایی قرار می گیره که باید تصمیمات خیلی مهمی برای زندگیش بگیره. اون لحظاتی که داستان نفس خواننده رو حبس می کنه و نمی تونی کتاب رو زمین بذاری، همین جاهاست. درگیری های عاطفی به اوج خودشون می رسن و مارگارت می فهمه که دیگه نمی تونه از زیر بار حقیقت فرار کنه.
چیزی که تو این بخش از داستان خیلی قشنگه، رشد شخصیت مارگارته. اون از یه پرستار غمگین و از گذشته خسته، به یه زن مستقل و قوی تبدیل میشه که می تونه رو پای خودش وایسته. یاد می گیره به خودش اعتماد کنه و به حرف دلش گوش بده. مسیر رسیدن به خودشناسی و درک واقعی عشق و اعتماد، مسیری پر از پستی و بلندیه، اما مارگارت با شجاعت از پسش برمیاد. البته اینجا نمی تونیم دقیقاً بگیم آخر قصه چی میشه که مزه داستان برای کسایی که هنوز کتاب رو نخوندن از بین نره، ولی باید بگم که فلورا کید یه پایانی رو رقم می زنه که هم منطقیه، هم دل نشین و هم به همه اون چالش ها و کشمکش ها یه جواب درخور میده.
واکاوی عمیق: چه پیام هایی از بر فراز تپه های کرکتون می گیریم؟
«بر فراز تپه های کرکتون» فقط یه رمان عاشقانه نیست که بخونید و تمام. این کتاب لایه های مختلفی داره که اگه عمیق تر بهشون نگاه کنیم، کلی حرف برای گفتن دارن. فلورا کید تو این داستان، چند تا موضوع مهم رو دستمایه کارش قرار داده که بیاید با هم مرورشون کنیم.
عشق، پیچیده و دوست داشتنی:
مهم ترین مضمونی که تو این کتاب خودنمایی می کنه، عشقه. اما نه از اون عشق های آبکی و ساده. اینجا عشق پیچیده است، گاهی از دست میره، گاهی پیدا میشه، گاهی ناگفته می مونه و گاهی هم پر از سوءتفاهمه. روابط مارگارت و ریچارد، پستی و بلندی های زیادی داره. انگار باید کلی از موانع رو رد کنن تا به همدیگه برسن. کتاب به ما نشون میده که عشق واقعی، شاید همون اولش معصوم و پاک باشه، اما تو مسیرش با چالش های زیادی روبه رو میشه و همین چالش هاست که بهش عمق میده. کشمکش های عاطفی، حس رقابت، غرور و پیش داوری ها، همه و همه دست به دست هم میدن تا عشق یه جورایی آزموده بشه.
مسیر خودشناسی و قد کشیدن:
داستان مارگارت، یه جورایی قصه سفر هر کدوم از ماست برای پیدا کردن خود واقعی مون. مارگارت تو شروع داستان، یه جورایی گم شده و از گذشته اش فراریه. اما قدم به قدم تو این محیط جدید و در مواجهه با آدم های مختلف، شروع می کنه به شناخت خودش. یاد می گیره مستقل باشه، از حقش دفاع کنه و از گذشته تلخش عبور کنه. این سفر، سفر از تاریکی به نوره، سفر از وابستگی به خودکفایی. کتاب نشون میده که برای رهایی از زنجیرهای گذشته، باید اول خودت رو بشناسی و بعد شجاعت داشته باشی که قدم های درست رو برداری.
وقتی تنهایی و فقدان سر و کله شان پیدا می شود:
فلورا کید با ظرافت خاصی به موضوع تنهایی و فقدان می پردازه. مارگارت هم مادرش رو از دست داده، هم نامزدش رو. این غم ها، مثل یه سایه دنبالش هستن و تو لحظه هایی از داستان، حسابی خودشون رو نشون میدن. کتاب به ما میگه که فقدان، بخش جدایی ناپذیری از زندگیه، اما مهم اینه که چطور باهاش کنار بیایم و چطور از اون غم، پلی برای ساختن آینده ای بهتر بسازیم. تنهایی مارگارت تو یه محیط غریبه هم حسابی ملموسه و همین باعث میشه باهاش همدردی کنیم.
دهکده ای بین سنت و مدرنیته:
فضای روستایی اسکاتلند تو این کتاب، فقط یه بک گراند ساده نیست. خودش یه شخصیت تو داستانه. یه جامعه کوچیک که سنت ها و رسم و رسوم توش حرف اول رو می زنه. تو این دهکده، هر چیزی با نگاه اهالی و قضاوت های سنتی بررسی میشه. از یه طرف، آدم هایی هستند که به زندگی مدرن تری فکر می کنن و از طرف دیگه، کسانی که به شدت به سنت ها پایبندن. این تقابل بین سنت و مدرنیته، تو دیدگاه های شخصیت ها و اتفاقات داستان حسابی خودش رو نشون میده و به داستان عمق بیشتری می بخشه.
حرف مردم و قضاوت های جامعه کوچک:
همونطور که گفتیم، تو یه جامعه کوچیک، حرف مردم و قضاوت هاش می تونه زندگی آدم ها رو تحت تأثیر قرار بده. مارگارت هم از این قاعده مستثنی نیست. شایعاتی که در موردش پخش میشه، نگاه های سنگین مردم، همه این ها رو باید تحمل کنه. کتاب به ما یادآوری می کنه که چقدر حرف مردم می تونه سنگین باشه و آدم رو تحت فشار قرار بده، اما در نهایت این خود ماییم که باید تصمیم بگیریم چطور با این فشارها کنار بیایم و آیا اجازه بدیم که قضاوت های دیگران مسیر زندگی ما رو عوض کنه یا نه.
چرا بر فراز تپه های کرکتون را باید خواند؟
حالا که تا اینجا با داستان و لایه های پنهانش آشنا شدیم، شاید براتون سوال پیش بیاد که اصلاً چرا باید این کتاب رو بخونیم؟ چه چیزی این رمان رو از بقیه متمایز می کنه؟ باید بگم که «بر فراز تپه های کرکتون» کلی ویژگی های خاص و دوست داشتنی داره که اگه اهل رمان باشید، حسابی ازش لذت می برید.
سفر به دل طبیعت اسکاتلند:
اولین چیزی که حسابی تو ذوق می زنه و چشم نوازه، فضاسازیه خارق العاده کتابه. فلورا کید انقدر دقیق و زنده طبیعت بکر اسکاتلند، تپه های سرسبز، سواحل دهکده و حتی جزئیات خونه مورل ها رو توصیف می کنه که انگار خودتون اونجایید! می تونید نسیم خنک دریا رو روی صورتتون حس کنید و بوی نم خاک رو بعد از بارون حس کنید. این توصیفات، داستان رو خیلی ملموس تر و جذاب تر می کنه.
شخصیت ها، انگار از همین دور و بر خودمانند:
یکی از نقاط قوت اصلی این کتاب، شخصیت پردازی های محشره. مارگارت دان، ریچارد مورل، حتی مادر ریچارد، همه و همه انقدر واقعی و چندلایه خلق شدن که انگار از همین دور و بر خودمانند. باهاشون می خندیم، ناراحت میشیم، گاهی هم عصبانی. فلورا کید تونسته کاری کنه که به راحتی با این شخصیت ها همذات پنداری کنیم، دغدغه هاشون رو بفهمیم و حسابی تو داستان غرق بشیم.
روایتی که به دل می نشیند:
قلم فلورا کید خیلی شیوا و روانه. داستانی رو تعریف می کنه که اصلاً خسته کننده نیست و با هر صفحه، بیشتر جذبش میشید. ترجمه خوب عطیه رفیعی هم که دیگه جای خودش رو داره و باعث شده این روانی و دل نشینی زبان، به خوبی به فارسی منتقل بشه. انگار یه دوست داره براتون قصه تعریف می کنه، قصه ای که پر از احساس و جزئیاته.
داستانی فراتر از یک عاشقانه ساده:
شاید در نگاه اول، فکر کنید این یه رمان عاشقانه معمولیه، اما باید بگم که فلورا کید با اضافه کردن مضامین اجتماعی و روانشناختی، به داستان عمق خیلی زیادی بخشیده. موضوعاتی مثل تنهایی، فقدان، خودشناسی، چالش های زندگی تو یه جامعه کوچیک و تأثیر قضاوت های مردم، باعث میشه این کتاب فراتر از یه داستان عاشقانه باشه و شما رو به فکر فرو ببره.
به قول یکی از خوانندگان کتاب، این رمان «تقریباً تو مایه های غرور و تعصب جین اوستین هست، البته سطحی تر. سرگرم کننده است.» این جمله خودش نشون میده که چقدر این کتاب می تونه شما رو درگیر کنه و لذت بخش باشه.
فلورا کید، بانوی قصه گوی کرکتون:
حالا که اینقدر از کتاب «بر فراز تپه های کرکتون» حرف زدیم، بد نیست یه نگاهی هم به خالق این اثر، یعنی «فلورا کید» بندازیم. فلورا میلدرد کید، یه نویسنده انگلیسی بود که سال ۱۹۲۶ تو لیورپول به دنیا اومد. اون بعد از اینکه تو سال ۱۹۴۹ از دانشگاه لیورپول فارغ التحصیل شد، شروع کرد به نوشتن. جالبه بدونید که «بر فراز تپه های کرکتون» که اسم اصلیش «Visit to Rowanbank» هست و با عنوان «Nurse at Rowanbank» هم چاپ شده، اولین رمانی بود که فلورا کید تو سال ۱۹۶۶ به چاپ رسوند.
فلورا کید تو دوران فعالیتش، یعنی بین سال های ۱۹۶۶ تا ۲۰۰۰، بالای هفتاد تا رمان عاشقانه نوشت! یعنی یه جورایی بانوی رمان های عاشقانه بود. همه کتاب هاش تو ژانر رومنس و عاشقانه دسته بندی میشن. اون تو سال ۱۹۷۷ به کانادا مهاجرت کرد و تا سال ۲۰۰۸ که دنیا رو وداع گفت، به نوشتن ادامه داد. اهمیت «بر فراز تپه های کرکتون» تو کارنامه فلورا کید اینه که اولین رمانش بود که به زبان اول شخص نوشته شد و اتفاقاً یکی از موفق ترین آثارش هم شد. اگه به ژانر عاشقانه علاقه دارید، حتماً باید فلورا کید و کارهای دیگهش رو هم بشناسید، چون واقعاً تو این زمینه قلم قوی ای داشت.
کی باید بر فراز تپه های کرکتون را برداریم و بخوانیم؟
شاید الان این سوال براتون پیش اومده باشه که با این تفاسیر، این کتاب به درد کی می خوره و کیا باید برن سراغش؟ خب، بریم ببینیم این رمان جذاب برای چه کسایی مثل آب روی آتیشه:
عاشقان رمان های حسابی!
اگه از اون دست آدم هایی هستید که رمان های عاشقانه کلاسیک مثل «غرور و تعصب» جین آستین یا «جین ایر» امیلی برونته رو دوست دارید، یا کلاً به داستان های پر از احساس و عشق و عاشقی علاقه دارید، «بر فراز تپه های کرکتون» حسابی به دلتون می شینه. این کتاب یه جورایی همون حس و حال رو داره ولی با یه روایت و فضای مدرن تر.
اونایی که داستان های خانوادگی و اجتماعی دوست دارن:
اگه فقط دنبال عشق و عاشقی تو کتاب نیستید و دوست دارید یه داستان با عمق بیشتر رو بخونید که به روابط پیچیده خانوادگی و مسائل اجتماعی یه دهکده کوچک بپردازه، این کتاب دقیقاً همون چیزیه که دنبالشید. کشمکش ها، قضاوت ها، رازها و روابط تو این کتاب خیلی خوب به تصویر کشیده شده.
به دنبال رشد و تغییر می گردید؟
مارگارت تو این داستان از یه دختر غمگین و آسیب پذیر به یه زن قوی و مستقل تبدیل میشه. اگه شما هم تو زندگیتون به دنبال الهام گرفتن برای رشد فردی، غلبه بر مشکلات و پیدا کردن خود واقعی تون هستید، داستان مارگارت می تونه حسابی بهتون انرژی بده.
اهل سفر به دل طبیعت اید؟
اگه عاشق طبیعت بکر و وصف ناپذیر هستید و از خوندن توصیفات دقیق محیطی لذت می برید، اسکاتلند زیبای این کتاب حسابی شما رو جذب خودش می کنه. انگار دارید یه مستند طبیعت گردی رو همزمان با یه رمان عاشقانه می خونید!
خانم ها، این کتاب برای شماست!
راستش رو بخواید، با اینکه این کتاب برای همه خواندنیه، اما به خاطر احساسات عمیق و جزئی نگری های زنانه، و پرداختن به چالش هایی که شاید بیشتر برای زنان ملموس باشه، برای مخاطبان خانم حسابی جذابیت داره. اگه دوست دارید تو دنیای احساسات زنانه غرق بشید، این کتاب رو از دست ندید.
این کتاب با ترجمه روان عطیه رفیعی و توسط انتشارات لیوسا منتشر شده و به راحتی می تونید نسخه ی الکترونیکیش رو هم پیدا کنید و بخونید. پس اگه دنبال یه تجربه خواندنی و متفاوت هستید، «بر فراز تپه های کرکتون» یه گزینه عالیه.
چند خطی از خود کتاب:
خب، برای اینکه بیشتر با فضای کتاب آشنا بشید و یه مزه ای از قلم فلورا کید و ترجمه عطیه رفیعی بچشید، چند تا تکه از متن کتاب رو براتون می ذارم. اینجوری بهتر می تونید تصمیم بگیرید که آیا این کتاب باب میلتونه یا نه:
«بالاخره انتظار و اضطرابم از بین رفت و دلشوره ام متوقف شد. به خود گفتم که نباید احمق باشم. چرا می بایست از ملاقات با فردی غریبه می ترسیدم. مهم نبود اگر از من خوشش نمی آمد. درهرحال من هنوز شغلم را به عنوان پرستار در بیمارستان سنت جان داشتم؛ جایی که به محض فارغ التحصیلی از دانشکدهٔ پرستاری، در آن شروع به کار کرده بودم.
شانه هایم را صاف کردم و به طرف درهای گردان به راه افتادم. داخل تالار ورودی سقفی بسیار آراسته و گنبدی شکل وجود داشت. مسؤول پذیرش بی حال و متکبرانه در مقابل در و پشت پنجرهٔ مشبک طلایی رنگی نشسته بود. زمانی که خواستار ملاقات با خانم مورل شدم، او زنگی را که کنارش بود فشار داد و به پادوی جوان ساکتی که ظاهر شد، گفت تا مرا به سالن انتظار کوچکی راهنمایی کند.
درحالی که در اتاق خالی نشسته بودم و بوی سیگار مانده به مشامم می رسید، فکر کردم چطور شد که از آنجا سر درآورده ام و انتظار می کشم تا برای کاری که مطمئن نبودم واقعا خواهان آن هستم، پذیرفته شوم. این پیشنهاد هیلدا کامینگز همکار و دوست صمیمی چندین ساله ام بود که همیشه به فکر سروسامان دادن به زندگی دیگران بود. او به من پیشنهاد کرده بود که شاید تغییر کار و محیط برایم خوب باشد.»
این بخش نشون دهنده حال و هوای مارگارت تو شروع داستان و تصمیماتش برای تغییره. یه جورایی با تنهایی و دغدغه هاش آشنا میشیم.
و یه تکه دیگه که حسابی کشمکش های عاطفی رو نشون میده:
ریچارد به من پرخاش کرد: «گفتم که متأسفم. لازم نیست این قدر دلخور باشی. چرا تو باید همه چیز را جدی بگیری؟»
گفتم: «دلخور نیستم… و متأسفم که این طوری ساخته شده ام. من مسائل را جدی می گیرم.»
او خنده ای کوتاه کرد و به تندی گفت: «آیا تابه حال کسی به تو نگفته که با آتش بازی نکنی؟ این طوری ممکن است بسوزی.»
گفتم: «من نمی دانستم که دارم با آتش بازی می کنم. شما خواستید که من بیایم؛ و من هم خوشحال شدم که بیایم. من انتظار نداشتم از موقعیت سوءاستفاده کنید.»
«و تمام آن چیزهایی که درباره ی عشق گفتی چی؟»
به او نگریستم و تعجب و سردرگمی را در چشمانش دیدم. این بار هم نمی توانستم توضیح بدهم. نمی توانستم رازم را برملا کنم. این یک بن بست بود. یک سوءتفاهم بدون راه حل که به دلیل دیدگاه های مختلف ما نسبت به یک موضوع ایجاد شده بود. برای او عشق صرفاً نوعی بازی و سرگرمی بود و برای من احساسی عمیق بود؛ بنابراین حرفی نزدم.
این بخش به خوبی تفاوت دیدگاه مارگارت و ریچارد رو در مورد عشق نشون میده و اینکه چطور همین تفاوت ها باعث سوءتفاهم و رنجش میشه.
حرف آخر: قصه ای که تو دلت می ماند
خلاصه که «بر فراز تپه های کرکتون» یه رمان نیست که بخونی و تمام بشه. این یه قصه است که تو دلت می مونه و تا مدت ها بهش فکر می کنی. فلورا کید با یه داستان سرایی قوی و شخصیت هایی که انگار از گوشه و کنار همین دنیای واقعی خودمونن، تونسته یه اثر ماندگار خلق کنه. این کتاب بهمون یاد میده که چقدر عشق می تونه پیچیده باشه، خودشناسی چقدر مهمه و چطور میشه از پس سختی ها و قضاوت های بقیه برآمد. اگه دنبال یه کتاب می گردید که هم شما رو سرگرم کنه و هم یه عالمه درس زندگی بهتون بده، این همون کتابه. پس شک نکنید و خودتون رو به این سفر جذاب دعوت کنید.