نویسندهای که به اجبار اداری مورخ شد/ بهائیت فرقه استعمار ساخته است
این پست از سایت بیگ نیوز برگرفته از سایت ” ana.ir ” در مورد مقاله ” نویسندهای که به اجبار اداری مورخ شد/ بهائیت فرقه استعمار ساخته است ” ارائه شده است، در صورتی که محتوای این پست مورد توجه تان واقع شده است به دسته بندی مربوطه مراجعه نمایید.
برگزیده نخستین جایزه کتاب تاریخ انقلاب اسلامی گفت: حقیقت این است که یک حادثه اجباری اداری باعث شد که من وارد حوزه تاریخنگاری شوم. ولی در ادامه احساس کردم که این کار، کار واقعاً بزرگی است و جای کار سندی در بحث منابع تاریخی ما خالی است.
به گزارش خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، سومین جایزه کتاب تاریخ انقلاب اسلامی با همکاری خانه کتاب و ادبیات ایران و پژوهشکده تاریخ معاصر با هدف ارتقای فرهنگ و حافظه تاریخی جامعه اسلامی ایران و حفظ استقلال و هویت فرهنگی، شناسایی و معرفی کتابهای برتر در حوزه تاریخ انقلاب اسلامی (ریشهها و پیامدها)، کمک به اعتلای سطح دانش تاریخی و فرهنگ مکتوب، مقابله با تحریف تاریخ انقلاب اسلامی، حمایت و تشویق مؤلفان و پدیدآورندگان متعهد و متخصص سراسر کشور در ۲۵ دی ۱۴۰۲ برگزار میشود.
به همین دلیل با دکتر مجتبی مجدآبادی نویسنده کتاب «نفوذ بهاییان در حکومت پهلوی» که در نخستین جایزه کتاب تاریخ انقلاب اسلامی که در اسفند ماه سال ۱۳۹۹ برگزار و در بخش اسناد و گروههای اسنادی شایسته تقدیر شد به گفتگو نشستیم.
آقای دکتر به نظر شما برگزاری جشنوارههایی به نام «جایزه کتاب تاریخ انقلاب اسلامی» چه امتیاز و ویژگیهایی میتواند برای جامعه هدف در جهت آشنایی با آثار تاریخی داشته باشد؟
اساساً برگزاری هر نوع جشنوارهای در راستای شناختن آثاری که توسط مؤلفین به صحنه میآید، کار بسیار پسندیده و خوبی است، زیرا معمولاً ما ساختار و سازمان مشخصی برای معرفی آثار و کتب جدیدی که در عرصههای مختلف تاریخی، سیاسی و اجتماعی تهیه میشود نداریم؛ لذا این جشنوارهها میتوانند جای خالی این گونه از سازمان و نهاد را پر کنند. ضمن اینکه دعوت از خود نویسندگان و مؤلفین و در واقع نظرخواهی از آنها و جمع شدنشان در یک صحنه میتواند به ارتقا و پیشرفت آثار هم کمک کند، چون از نظرات همدیگر و آثار جدیدی که منتشر شده باخبر میشوند و با مطالعه آنها میتوانند به سوابق و معلومات قبلی خود اضافه کنند.
سئوال دومم از شما این است که گاهی این پرسش مطرح میشود که آیا مورخ میتواند بیطرف بماند؟ آیا این بیطرفی مورخ بر روند جشنواره تأثیر نمیگذارد؟
برای تاریخنگاری معمولاً سه روش مطرح میشود. یک روش، روش دستوری است، مثل تاریخی که پادشاهان و ملاکین و امرای حکومتی در عصر خودشان دستور به ثبت شدن آن میکنند. این روش قطعاً بیطرف نیست، چون دستوری است و در واقع صاحب اثر اصلی آن سلطان یا حاکمی است که قدرت را در دست دارد و تاریخ آن طور که او میخواهد نوشته میشود، نه واقعیتهای تاریخی.
بحث دوم بحث گرایشات سیاسی و احساسات و عواطف است. بعضی از تاریخنگاریها هم از این دست هستند. حتی در تاریخنگاریهای دینی میبینیم که بعضیها، چون رابطه مرید و مرادی داشتند، بیش از اندازه آن مراد را بزرگ کردهاند. این موضوع در آثار صوفیگری خیلی به چشم میآید، طوری که آن مراد را حتی در حد بعضی از معصومین بالا بردهاند و گفتهاند صاحب فلان کرامت بوده است. این هم یک نوع از تاریخنگاری است.
یک نوع تاریخنگاری هم داریم که واقعگرایانه و به قول اروپاییها رئالیستی است. این روش شیوه مورخینی است که به دنبال تحقیق و بررسی یک واقعه تاریخی از جنبههای مختلف هستند و قصد دارند حقیقتگرایانه بنویسند. این بهترین نوع تاریخنگاری است و آثاری از این دست بهترین منابع تاریخی به شمار میروند. اما در این شیوه هم باز شاهد بعضی از دخالتهای خود مورخ در حوزه تاریخنگاری، ولی خیلی کمتر و ضعیفتر از دو مورد قبل هستیم.
شما خودتان چگونه وارد عرصه تاریخ شدید؟ درباره کتابتان هم بفرمایید که چه ضرورتی احساس کردید که به این کتاب پرداختید و چه شد که بهعنوان برنده انتخاب شدید؟ آیا این موضوع تأثیری در جذب نگاه مخالب به این کتاب داشت یا خیر؟
حقیقتش این است که یک حادثه اجباری اداری باعث شد که من وارد حوزه تاریخنگاری شوم. رشته تحصیلی من در دوره کارشناسی چیز دیگری بود و کار دیگری هم انجام میدادم. ولی در هر صورت یک ضرورتی اتفاق افتاد و ما در جایی قرار گرفتیم که باید به این کار پرداخته میشد. ولی در ادامه احساس کردم که این کار، کار واقعاً بزرگی است و جای کار سندی در بحث منابع تاریخی ما خالی است. اکثر منابع ما از همان منابع دو مدل اول بودند؛ لذا علاقهمند شدم و احساس مسئولیت کردم که وارد کار در این حوزه شوم.
اما در ارتباط با خود کتاب، من هم مطالعات اسنادی داشتم و هم اینکه خودم علاقه معتقد بودم که فرقههای بهوجودآمده را بررسی کنم، چگونه و با چه هدفی ایجاد شده و چه ضررهای بزرگ اجتماعی و اعتقادی و سیاسی به جامعه ما وارد کردهاند. خب دو فرقه بابیت و بهائیت مهمترین این فرقهها هستند. انتخاب کتاب هم بهعنوان برنده شاید از این جهت بحث سندی و تحلیل سندی آن باشد. این کتاب نه تحلیل خود مؤلف است و نه صرفاً تحلیل منابع دیگر. همه تحلیلها بر اساس سند است. یعنی اگر در جایی از این کتاب گفتهایم بهائیت در حوزه اقتصادی با رژیم پهلوی ساخت و پاخت کرده و کارهایی انجام داده، اسنادش بلافاصله ذکر شده است. یعنی بر اساس اسناد صحبت شده، نه بر اساس نظر مؤلف یا نظر برخی از منابع دیگرِ چاپشده.
با توجه به اینکه کتاب شما در باره بهائیت است، به نظر شما چه اتفاقی باعث شد که این فرقه ایجاد شد و نقش عوامل خارجی را در رشد و توسعه این فرقه چقدر پررنگ میبینید؟ چه اهدافی داشتند؟ آیا در دوره پهلوی اول و دوم توانستند به این اهداف برسند یا خیر؟
ببینید این طور نیست که ما تحلیل موضوع را صرفاً یک بُعدی جلو ببریم و فقط بعد سیاسی را مؤثر بدانیم. در خصوص پیدایش بابیه و در ادامه بهائیت قطعاً یک خلاء اعتقادی برای شیعه وجود داشته؛ و آن خلاء هم بحث رکن رابع است.
یعنی استعمار با توجه به اینکه مردم علاقهمند به امام زمان بودند و این علاقه یک علاقه وافری در جامعه شیعی، مخصوصاً در ایران بوده، لذا میدانست که اگر بتواند یک پلی به این اعتقادات بزند، میتواند یک فرقه جدیدی را ایجاد بکند. همان طور «شیخ عباس لنکرانی» به کربلا میرود و در درس میرزا سید کاظم رشتی حضور پیدا میکند تا محمدعلی باب را تحت تأثیر قرار بدهد ـ که خودش در خاطراتش گفته که چه جوری این کار را انجام داده و باب را به کجا آورده ـ در توضیحی که میدهد به دو نکته اشاره میکند. یکی اینکه میگوید من درک کردم جامعه ایرانی چقدر به این موضوع علاقهمندند. پس خیلی راحت میتوان این فرقه را درست کرد. دوم اینکه اگر بتوانم این کار را انجام بدهم، چقدر میشود به کشور متبوعم خدمت کرد. چرا؟ چون وقتی این انحراف در اعتقادات مردم ایجاد شد، مردم دو شاخه یا چند شاخه میشوند و رمز پیروزی جامعه شیعی ایرانی در جنگهای گذشته، حتی در اوایل جنگ ایران و روس که عباس میرزا توانست سپاه عظیم روسیه را شکست بدهد و عقب براند، همین اتحاد عقیدتی است. پس اگر بشود این عامل را خدشهدار کرد و چند شاخه کرد و آن را به هم ریخت، خیلی راحت میتوانیم بر جامعه ایرانی استیلا پیدا کنیم؛ لذا این کار را انجام میدهند.
در باره دخالت روس در ابتدا و بعد هم انگلستان [برای ایجاد این فرقه و حمایت از آن]بهقدری اسناد تاریخی و مطلب وجود دارد که نیازی به شرح و توضیح نیست. خودشان هم به این دخالت معترفند. عبدالبهاء یکی از بهترین جایزههای بزرگ انگلستان را از دست ملکه به خاطر جاسوسی که برای دولت بریتانیای کبیر انجام میداده دریافت میکند. این موضوع هم در منابع تاریخنگاری انگلیسی وجود دارد، هم در تاریخ خود بهائیت وجود دارد، هم میرزا ابوالفضل گلپایگانی کاتب بهائیت به آن اشاره میکند و هم در کتب متعدد بهائیت آمده که البته تحت عنوان «خدمات عبدالبهاء» ذکر شده است؛ لذا جای هیچ شک و شبههای نیست و ما هم در این کتاب به آن اشاره کردهایم.