نگاهی به مسئله مخاطب در ادبیات داستانی
این پست از سایت سایت اطلاع رسانی بیگ نیوز برگرفته از سایت ” www.isna.ir ” در مورد مقاله ” نگاهی به مسئله مخاطب در ادبیات داستانی ” ارائه شده است، در صورتی که محتوای این پست مورد توجه تان واقع شده است به دسته بندی مربوطه مراجعه نمایید.
حسین سناپور میگوید: «مهمترین مشکل میان ادبیات و بقیهی رشتهها رابطهی با مخاطب نیست، نبود زمینهیی است که باید هر دو بتوانند با آرامش بیشتر در آن زندهگی کنند.»
حسین سناپور، داستاننویس در گفتوگویی مکتوب با بیگ نیوز از «مسئله مخاطب در ادبیات داستانی» گفته است. متن این مصاحبه در پی میآید:
۱_ گاه مسئله مخاطب به عنوان یکی از مسائل ادبیات داستانی مطرح میشود و برخی معتقدند با بحران مخاطب به ویژه برای نویسندگان جوان مواجه هستیم که عوامل متعددی در آن اثرگذار است. آیا شما فکر میکنید در زمینه مخاطب با بحران روبهروییم؟ اگر چنین است ریشههای آن را در چه میبینید؟
اول اینکه، وضعیت اقتصادی و سیاسی کشور طوری است که کلاً مسائل فرهنگی در اولویت چندم قرار گرفتهاند و مردمی که مخاطب کتابها و فیلمها و تئاترها و موسیقی بودند، فرصت چندانی برای فکرکردن به آنها ندارند و درگیر مسائل فوریترشان هستند. این است که همهی این رشتهها مشکل مخاطب دارند. یعنی مهمترین مشکل میان ادبیات و بقیهی رشتهها رابطهی با مخاطب نیست، نبود زمینهیی است که باید هر دو بتوانند با آرامش بیشتر در آن زندهگی کنند. زمانی که این دغدغههای زیستی حل شده یا کمتر شده باشند، بهتر میتوان فهمید آیا مشکلی در آثار هست یا در تغییر ذائقههای مخاطب که احیاناً این رابطه مسئلهدار شده یا نه.
ضمن اینکه، رابطهی مخاطب با آثار از طریق تبلیغات و منتقدان و عوامل واسطی مثل کتابفروشیها برای کتاب و سالن اجرا برای سینما و تئاتر، برقرار میشود و کمبود این عوامل واسط حتماً رابطهی با مخاطب را مشکلدار میکند. مثلاً الان نه جایزههای داستانی وجود دارد که دستکم تعدادی از کتابها را به مخاطب معرفی کند و نه منتقدان شناختهشده یا نشریات پیگیر. در اینصورت مخاطبان باید بختکی کتاب بخرند و شانسی کتابی خوب پیدا کنند، یا ناگزیر به کتابفروشانی اعتماد کنند که تعداد کمی از آنها کتاب داستان میخوانند و اگر بخوانند هم مگر چند تا میتوانند در هفته و ماه بخوانند که مرجع قابل اعتمادی برای خواننده باشند؟ همهی اینها به معنای این است که فضا و زمینهی کتابخوانی و بهخصوص داستانخوانی، خراب است و طبیعی است که کتابهای خوب هم به آسانی پیش چشم مخاطب نیایند و دیده نشوند. وگرنه، این چند سال چه تفاوت عظیمی پیدا کرده با سالهای دههی هشتاد که کتابهای زیادی پرفروش میشدند و هر سال چهار پنج نویسندهی قابل اعتنا به کتابخوانها معرفی میشد؟ چه تفاوتی کرده این سالها با آن دهه، جز اینکه آن سالها جایزههای متعددی وجود داشت و نشریات (بهخصوص روزنامهها) نقدهای خوب و بد زیادی روی کتابهای داستانی مینوشتند و جوایزِ داستان کوتاه متعددی در گوشه و کنار ایران برگزار میشد؟ دلیلش قطعاً نویسندههای آن دوره و این دوره نیستند، چون هر دورهیی و هر زمانهیی میتواند نویسندهگان خود را پرورش دهد و حتا اگر ذائقهی مخاطبان تغییر عمدهیی کرده باشد، حتماً نویسندههایی هم پیدا خواهند شد که متناسب با آن ذائقه بنویسند و پرورش پیدا کنند. نویسندهها که جدای از زمینهی زیستیشان نیستند.
۲_ هر اثری برای خوانده شدن نوشته میشود. جایگاه مخاطب را در میان داستاننویسان چگونه میبینید و به نظرتان تعامل نویسنده با مخاطب چگونه باید باشد؟ خود شما به عنوان نویسنده چقدر و چطور با مخاطبتان ارتباط دارید؟ و در نوشتههایتان چقدر مخاطب مورد توجه شما بوده است؟
رابطهی نویسنده با مخاطب بسیار بهندرت مستقیم است، یعنی فقط زمانهایی که نویسنده در جلسهیی یا از طریق ایمیلی یا برخوردی اتفاقی با خوانندهی کتابش روبهرو شود و نظرات او را بشنود و احیاناً خودش هم چیزی دربارهی کتابش بگوید. بقیهی اوقات این رابطه غیرمستقیم است، چه از طریق نقدها (که میتوانند بیانگر بخشی از نظرات مخاطبان باشند)، چه از طریق جوایزی که فعلاً نداریم یا داریم اما هیچ بازتابی در جامعهی کتابخوان ندارند، چه فروشرفتن یا نرفتن کتابشان، و طرقی مثلِ اینها. آیا نویسنده باید رابطهی مستقیم با مخاطبانش داشته باشد؟ گمان نمیکنم. آیا باید به ذائقهی مخاطبان و تغییراتِ احتمالیشان در طول زمان توجه کند؟ شاید. شک دارم نویسندهها بتوانند خودشان را با ذائقهی مخاطب هماهنگ کنند. آنها سفارششان را خیلی خیلی غیرمستقیم از اجتماع و تجربهی زیستهشان میگیرند. به نظرم تنها کاری که نویسنده باید بکند خوبتر و بینقص نوشتن داستانش است تا شاید مخاطبان بیشتری در همان زمان یا در طول زمان پیدا کند. گمانم معنای این حرفها این است که من فکر میکنم میان مخاطب و نویسنده (یا هنرمند بهطور کلی) عوامل بسیار بسیار زیادی وجود دارند که برای نویسنده و هنرمند اساساً اگر رد کردن طی کردنش (یا از میان برداشتن این فاصله) اگر ناممکن نباشد، بسیار بعید است. همین است که گاهی نویسندهها به انواع ترفندهای غیرهنری متوسل میشوند برای دیده شدن. نویسنده و هنرمند تنها راهی که دارد، انجام درست کارش است تا شاید اگر کارش به نتیجهی دلخواه رسید، کارش از فراز آن عوامل بگذرد و به مخاطب برسد و احیاناً مخاطبش را پیدا کند، چه چند ده یا چند صد نفر باشد، چه هزاران نفر.
پینوشت: پاسخها با رسمالخط حسین سناپور منتشر شده است.
انتهای پیام