خلاصه کتاب سیکادا اثر شان تن | تحلیل داستان و پیام آن

خلاصه کتاب سیکادا اثر شان تن | تحلیل داستان و پیام آن

خلاصه کتاب سیکادا ( نویسنده شان تن )

خلاصه کتاب سیکادا، داستان یک زنجره (سیکادا) است که هفده سال تمام در یک شرکت انسانی، بی وقفه و بی قدردانی کار می کند و با بی رحمی و بیگانگی همکارانش دست و پنجه نرم می کند. اما این داستان فقط روایت رنج نیست، بلکه قصه یک تحول بزرگ و رهایی از بندهاست؛ زنجره ای که در نهایت پوسته کهنه خود را می اندازد و بال هایش را برای پروازی رو به آزادی باز می کند.

تا حالا شده تو محیط کارتون، یا حتی بین دوست و آشنا، حس کنید غریبه اید؟ انگار صدای شما رو نمی شنون، تلاشتون دیده نمیشه و فقط ازتون انتظار دارن مثل یه ربات کار کنید؟ اگه این حس ها رو تجربه کردید، پس با سیکادا، کتاب بی نظیر شان تن، قراره حسابی همذات پنداری کنید. این کتاب تصویری، که شاید در نگاه اول ساده به نظر بیاد، لایه های پنهان زیادی داره و با زبانی ساده، اما عمیق، از مسائلی حرف می زنه که خیلی هامون تو زندگی روزمره باهاش درگیریم.

شان تن، نویسنده و تصویرگر استرالیایی که با آثار خاص و منحصر به فردش حسابی معروفه، تو سیکادا هم مثل بقیه کارهاش، رئالیسم جادویی رو به بهترین شکل ممکن به کار گرفته. یعنی چی؟ یعنی داستان رو طوری روایت کرده که هم واقعیه، هم پر از اتفاقات فانتزی و غیرعادی. این کتاب، که سال ۲۰۱۸ منتشر شد و کلی جایزه مثل بهترین کتاب مصور نیویورک تایمز رو از آن خودش کرد، با متن های کوتاه و تلگرافی و تصویرگری های خیره کننده اش، شما رو به دنیایی می بره که شاید اولش تاریک و دلگیر به نظر برسه، ولی آخرش پر از امید و نوره. تو این مقاله، می خوایم حسابی بریم سراغش، داستانش رو مو به مو تعریف کنیم، پیام هاش رو بررسی کنیم و ببینیم چطور یه زنجره کوچیک می تونه آینه ی تمام نمای زندگی خیلی از ماها باشه.

شان تن و دنیای متفاوت «سیکادا»

اصلاً شان تن کیه که این قدر کارهاش رو دوست داریم؟ خب، این آقای استرالیایی یه هنرمنده واقعیه . هم نویسنده اس، هم تصویرگر. سبکش هم که دیگه حرف نداره: تلفیقی از رئالیسم جادویی و سورئالیسم. یعنی چی؟ یعنی می تونه دنیای واقعی رو با یه عالمه تخیل و رویا قاطی کنه و چیزی خلق کنه که هم به دل می شینه، هم آدم رو به فکر فرو می بره. کارهای شان تن همیشه یه چیزی فراتر از یه داستان ساده دارن؛ انگار داری یه معمای فلسفی رو حل می کنی، اونم با کلی نقاشی های قشنگ. کتاب های دیگه اش مثل ورود، خرسی که پیانو می زد یا قوانین تابستان هم نشون می دن چقدر خلاق و متفاوته.

حالا برگردیم به سیکادا. این کتاب واقعاً یه جایگاه ویژه تو کارنامه شان تن داره. سال انتشارش هم که ۲۰۱۸ بود و از همون اول حسابی سروصدا کرد. جوایزی که برد هم که دیگه خودش گویای همه چیزه. سیکادا یه جورایی یه داستان کوتاه مصوره، ولی همون طور که گفتم، سادگی متن و تصویرش، عمق زیادی رو تو خودش پنهون کرده. متن کتاب خیلی کوتاه و مختصره، مثل پیام های تلگرافی می مونه. اما همین سادگی باعث میشه تمرکز ما بیشتر روی تصاویر باشه که اونا هم خودشون یه دنیا حرف دارن. با همین ویژگی ها، شان تن تونسته یه فضای فانتزی بسازه که با مایه های رئالیسم جادویی، زندگی یه زنجره کارمند رو از زبان خودش برامون روایت کنه. هر صفحه اش یه نقاشی شگفت انگیزه که انگار داره باهات حرف می زنه.

قصه سیکادا: هفده سال زندگی در دنیای آدم ها

حالا بریم سراغ اصل مطلب، یعنی داستان خود سیکادا. این بخش، قلب کتابه و واقعاً ارزش خوندن داره، چون حسابی با شخصیت اصلی داستان، این زنجره کوچولو، درگیر می شید.

تولد یک زنجره کارمند: سیکادا وارد می شود!

تصور کنید یه موجود کوچولو، یه زنجره، که مثل ما آدم ها داره تو یه شرکت کار می کنه. اسمش سیکاداست، و همون طور که از اسمش پیداست (سیکادا تو انگلیسی یعنی زنجره)، این حشره ی قصه ی ما از همون اول با بقیه فرق داره. فرقش اینه که سیکادا هفده سال تمام، بدون وقفه، تو یه شرکت شلوغ و پر از آدمیزاد کار کرده. هفده سال! جالبه بدونید که این عدد هفده، بی دلیل انتخاب نشده. زنجره ها تو طبیعت هم یه چرخه زندگی عجیب دارن؛ بعضی گونه هاشون، مثل اونایی که تو آمریکا هستن، تا هفده سال زیر زمین زندگی می کنن و بعد از این همه مدت، میان رو زمین، پوست میندازن و پرواز می کنن. شان تن با هوشمندی تمام، همین ویژگی رو تو داستانش گنجونده تا یه نماد قدرتمند از زندگی سیکادای کارمند بسازه.

محیط کار سیکادا؟ یه فضای تاریک و بی روح. دیوارها خاکستری، نورها کم، همه چی خشک و ماشینی. جایی که انگار هیچ احساسی توش جریان نداره. سیکادا اونجا کارمند معمولیه، مثل بقیه می ره سر کار و وظایفش رو انجام می ده، ولی با یه فرق بزرگ: اون یه زنجره اس، نه یه آدم.

روزمرگی های تلخ و تنهایی یک کارمند

زندگی سیکادا تو این شرکت، پر از مشقت و سختیه. هر روز صبح می ره سر کار و همکارای انسانش باهاش خوب برخورد نمی کنن. دائم بهش تیکه می ندازن، تحقیرش می کنن، انگار نه انگار که یه موجود زنده اس. آدم از سیکادا خوشش نه. به سیکادا حرف بد زد. گفت سیکادا یک احمق. تیک! تیک! تیک! این جمله معروف از کتاب، خیلی خوب نشون می ده چقدر سیکادا تنها و بیگانه بود. هیچ کس بهش احترام نمی ذاشت، فقط ازش کار می کشیدن، مثل یه ماشین. از این جور بی معرفتی ها تو محیط های کاری واقعی هم زیاد می بینیم، نه؟

فکر کنید، این بیچاره حتی پول نداشت خونه اجاره کنه. شب ها کجا می خوابید؟ تو کمد دیواری شرکت! بله، درست شنیدید، تو کمد دیواری شرکت، بدون اینکه کسی بفهمه. یا شایدم می فهمیدن و به روشون نمی آوردن. یعنی این قدر تنها بود، این قدر نادیده گرفته می شد که حتی یه سقف بالای سرش نداشت و مجبور بود همون جا، تو محیط کارش، زندگی کنه. هیچ کس هم ازش حمایت نمی کرد، هیچ دلجویی، هیچ کمکی. فقط کار، کار، کار و تحقیر.

خداحافظی بدون قدردانی: پایان یک دوره

هفده سال گذشت. هفده سال کار و سختی و تنهایی. بالاخره سیکادا به سن بازنشستگی رسید. چی انتظار داشتیم؟ یه مهمونی خداحافظی باشکوه؟ یه تقدیرنامه؟ حداقل یه دست دادن ساده؟ نه، هیچی. هیچی از این چیزا تو کار نبود. هیچ کس برای بازنشستگی اش مهمونی نگرفت، هیچ کس باهاش دست نداد. رئیس شرکت فقط بهش گفت: میز رو تمیز کن! بله، به همین سادگی. بعد از هفده سال خدمت وفادارانه، تمام چیزی که بهش گفتن این بود که میز کارش رو تمیز کنه. چقدر حس بی ارزشی به آدم دست می ده، نه؟ انگار نه انگار که اون سال ها اونجا بود، کار کرد، سختی کشید. تمام زحماتش نادیده گرفته شد، انگار که از اول وجود نداشت.

هفده سال. سیکادا بازنشسته. هیچکس برای او مهمانی خداحافظی نه. هیچکس با سیکادا دست نه. رئیس گفت میز را تمیز! تیک! تیک! تیک!

اون لحظه، سیکادا دیگه کار نداشت، جایی برای موندن نداشت، پولی هم که نداشت. کاملاً تهی و بی کس شده بود. این اوج بیگانگی و انزوا بود. حسابی ناامید شده بود، حس می کرد دیگه چیزی براش نمونده و باید یه تصمیم بزرگ بگیره.

لحظه اوج و پرواز رهایی بخش

سیکادا، با تمام اون غم و غصه ها و تنهایی، تصمیم گرفت بره بالای بالای ساختمون. همون ساختمونی که هفده سال توش زندانی بود و براش کار می کرد. حس می کرد وقت خداحافظیه. وقت خداحافظی. تیک! تیک! تیک! اینجا خیلی ها ممکنه فکر کنن که سیکادا می خواد خودکشی کنه، که واقعاً هم بعضی از خلاصه ها و نقدها به اشتباه این رو مطرح کردن. ولی قضیه این نیست! شان تن این پایان رو برای نشون دادن ناامیدی نساخته.

چیزی که اون بالا اتفاق می افته، یه معجزه و یه رهاییه. سیکادا شروع می کنه به پوست اندازی. درست مثل یه زنجره واقعی تو طبیعت که بعد از سال ها زندگی زیر زمین، پوسته کهنه خودش رو رها می کنه و تبدیل به یه موجود کامل و بالدار میشه. پوست خشک و سفتش می افته و بال های نو و رنگارنگش بیرون می زنن. سیکادا دیگه اون موجود خاکستری و بی بال نیست. حالا اون یه زنجره کامل و آزاده.

و بعدش چی میشه؟ پرواز می کنه! مستقیم به سمت آزادی، به سمت طبیعت، به سمت نور. به سمت جایی که واقعاً بهش تعلق داره و میتونه خودش باشه. این پرواز، نماد رهایی از تمام اون سال های اسارت و رنجیه که کشید. نماد امید، نماد شروعی تازه، و نماد اینکه حتی اگه تمام دنیا هم بهت پشت کنه، همیشه راهی برای تغییر و نجات پیدا می شه.

اینجا می تونیم دوباره به چرخه حیات واقعی زنجره ها فکر کنیم. اون هفده سال زیر زمین، مثل هفده سال کار تو اون محیط خفقان آور بود. و پرواز بعد از پوست اندازی، دقیقاً همون رهایی و شکوفایی بعد از سال ها رنجه. شان تن با این نمادگرایی، یه پیام خیلی قدرتمند رو بهمون منتقل می کنه: همیشه بعد از سختی، آسونی هست، و همیشه فرصتی برای شروع دوباره و پیدا کردن آزادی شخصی وجود داره.

زیر پوست داستان: پیام ها و مفاهیم «سیکادا»

داستان سیکادا فقط یه قصه ساده از یه حشره نیست. شان تن با این کتاب، یه عالمه پیام عمیق و مهم رو بهمون منتقل می کنه که تو دنیای امروز هم خیلی به کارمون میان.

بیگانگی و انزوا: حس گمشده در محیط کار

اولین و شاید مهم ترین پیام کتاب، بحث بیگانگی و انزواست. سیکادا نماد خیلی از ماهاست که تو محیط های کاری مدرن حس می کنیم غریبه ایم. شاید کارمندهای مهاجر باشیم، اقلیت های قومی یا نژادی، یا حتی فقط کسی که ایده هاش با بقیه فرق داره و برای همین نادیده گرفته میشه. سیکادا با اون ظاهر متفاوتش، زبان عجیب و غریبش (که تو کتاب با جملات کوتاه و بریده بریده نشون داده میشه)، و اینکه هیچ کس اونو به رسمیت نمی شناسه، دقیقاً نشون دهنده حس بیگانگیه. کیه که تو محل کارش، یا حتی تو جمع دوستانش، حداقل یک بار این حس رو تجربه نکرده باشه؟ اینکه هستی، ولی انگار نیستی. اینکه حرف می زنی، ولی صدات به جایی نمی رسه. این انزوا می تونه خیلی دردناک باشه.

نقد تیز بهره کشی و سیستم سرمایه داری

کتاب سیکادا یه انتقاد خیلی تند و تیز هم به سیستم های کاری مدرن و سرمایه داری داره. مدیران و همکارای سیکادا، چطور باهاش رفتار می کنن؟ مثل یه ابزار. فقط ازش کار می کشن، بدون اینکه بهش احترام بذارن، بدون اینکه براش ارزشی قائل باشن. سیکادا سخت کوش و وفاداره، هفده سال عمرش رو پای اون شرکت می ذاره، اما حتی حقوق و مزایای درست و حسابی هم نداره، شب ها تو کمد می خوابه، و آخرش هم بدون هیچ قدردانی ای اخراج میشه. این همون چیزیه که خیلی از کارگرها و کارمندها تو جوامع امروزی تجربه می کنن؛ اینکه تمام وجودشون رو می ذارن، اما در نهایت دیده نمیشن، دستمزدشون کمه و بدون هیچ گونه ارزشی کنار گذاشته میشن. این کتاب، آینه ایه برای نشون دادن بی رحمی سیستم هایی که فقط به سود و بهره وری فکر می کنن و انسان ها رو به چشم عدد و رقم می بینن.

هویت و تفاوت: در جستجوی خود واقعی

سیکادا تو دنیای آدم ها، همیشه یه موجود متفاوته. اون یه حشره اس که تو یه شرکت انسانی کار می کنه. این تفاوت، چالش های زیادی رو براش به وجود میاره. آیا باید خودش رو عوض کنه تا پذیرفته بشه؟ یا باید راهی برای فرار از این دنیایی پیدا کنه که اونو نمی پذیره؟ داستان سیکادا، به ما نشون میده که چقدر مهمه که هویت واقعی خودمون رو پیدا کنیم و به خاطر تفاوت هامون از بین نریم. حتی اگه مجبور بشیم محیطی که توش هستیم رو ترک کنیم، ارزشش رو داره که به دنبال جایی باشیم که بتونیم خود واقعیمون باشیم و پذیرفته بشیم.

امید، رهایی و شروعی دوباره

همون طور که قبلاً هم گفتیم، پایان داستان سیکادا اصلاً ناامیدکننده نیست، بلکه پر از امید و نوید یک شروع جدیده. پوست اندازی سیکادا و پروازش به سمت آزادی، نماد مقاومت، تغییر و یافتن آزادی شخصی حتی بعد از سال ها رنجه. این یعنی حتی اگه تو سخت ترین شرایط هم باشیم، حتی اگه حس کنیم دیگه راهی نمونده، همیشه یه راه فرار هست، یه روزنه امید هست که میتونیم ازش استفاده کنیم و زندگی جدیدی رو شروع کنیم. این پایان نشون میده که قدرت تغییر و رهایی، تو درون خود ماست و باید اونو کشف کنیم و ازش استفاده کنیم. این دقیقاً همون چیزیه که بهمون انرژی میده تا ادامه بدیم.

رئالیسم جادویی و نمادگرایی در «سیکادا»

شان تن تو این کتاب، از رئالیسم جادویی (یعنی ترکیب عناصر واقعی با فانتزی) و نمادگرایی حسابی استفاده کرده. زنجره ای که تو شرکت کار می کنه، یا زندگی هفده ساله زیر زمینش، همه فانتزی ان، اما چقدر به حقایق تلخ اجتماعی شبیهن. سیکادا خودش یه نماده؛ نماد کارگر خسته، نماد مهاجر تنها، نماد اقلیتی که دیده نمیشه. اون ساختمون خاکستری نماد بوروکراسی و بی روحی محیط های کاریه. و پوست اندازی و پروازش، نماد رهایی و امید. شان تن با همین نمادهای ساده، یه دنیا حرف رو به ما می رسونه، بدون اینکه نیاز به کلمات زیاد داشته باشه.

نقاشی هایی که حرف می زنند: سبک هنری شان تن در «سیکادا»

بذارید یه چیزی رو بگم، تو کتاب های شان تن، تصاویر به اندازه متن و شاید حتی بیشتر از اون حرف می زنن. تو سیکادا هم همینطوره. هر تصویر یه داستانه، یه حس رو منتقل می کنه.

رنگ ها و فضاسازی: از خاکستری تا رنگین کمان

وقتی کتاب رو ورق می زنید، اولین چیزی که به چشمتون میاد، رنگ هاست. اوایل داستان، وقتی سیکادا تو شرکته، تمام تصاویر با رنگ های خاکستری، قهوه ای و سرد کشیده شدن. یه فضای بی روح، کسل کننده و ماشینی که حس تنهایی و خفقان رو به آدم منتقل می کنه. انگار تمام امیدها و رنگ ها از اون محیط پر کشیدن. دیوارها، میز و صندلی ها، حتی آدم ها هم یه جورایی خاکستری ان.

اما وقتی سیکادا پوست میندازه و به سمت آزادی پرواز می کنه، چی میشه؟ تصاویر ناگهان رنگی میشن! رنگ های روشن، شاد و گرم مثل سبز و آبی آسمون، نشونه رهایی و زندگی تازه هستن. این تغییر رنگ، یه پیام خیلی مهم داره: نشون میده که چطور یه محیط می تونه روح آدم رو خاکستری کنه، و چطور رهایی می تونه زندگی رو دوباره رنگی و پر از امید کنه. نقش تصاویر تو روایت داستان و انتقال حس تنهایی و امید، واقعاً بی نظیره. انگار شان تن با رنگ ها داره باهات حرف می زنه و تمام حس های سیکادا رو بهت منتقل می کنه.

زبان تلگرافی و ساده: عمق در سادگی

یکی دیگه از ویژگی های خاص سیکادا، زبانه. متن کتاب خیلی ساده اس، جملات کوتاه و بریده بریده ان، مثل یه پیام تلگرافی می مونه. مثلاً می گه: سیکادا کار داشت. سیکادا کارمند. تیک! تیک! تیک! این سادگی و بریده بریده بودن، چند تا دلیل داره و تأثیرات جالبی روی خواننده می ذاره:

  • اولاً، حس بیگانگی سیکادا رو بیشتر نشون می ده. اون یه زنجره اس و نمی تونه مثل آدم ها صحبت کنه. زبان ساده اش، نمادی از تفاوت و عدم درک متقابل بین اون و همکارانشه.
  • دوماً، به خواننده اجازه می ده که بیشتر روی تصاویر تمرکز کنه. وقتی متن کمه، مغز ما میره سراغ نقاشی ها و سعی می کنه داستان رو از طریق اون ها درک کنه.
  • سوماً، این سبک زبانی، حس همدردی خواننده با سیکادا رو زیاد می کنه. انگار سیکادا داره تلاش می کنه با زبان خودش حرف بزنه، و ما به عنوان خواننده، حس می کنیم باید بیشتر بهش گوش بدیم و باهاش ارتباط بگیریم.

این سادگی، به جای اینکه از ارزش کتاب کم کنه، بهش عمق بیشتری میده. نشون می ده که برای انتقال مفاهیم بزرگ و پیچیده، نیازی به کلمات قلنبه سلنبه نیست. گاهی وقت ها، سادگی خودش اوج هنره.

«سیکادا» برای چه کسانی نوشته شده؟ (مخاطبان کتاب)

شاید در نگاه اول سیکادا یه کتاب کودک به نظر بیاد، چون مصوره و صفحات کمی داره. اما واقعیت اینه که این کتاب، برای طیف خیلی وسیعی از آدما نوشته شده و می تونه با هر کسی ارتباط بگیره. بیایید ببینیم کی ها می تونن از خوندن این کتاب لذت ببرن و چیز یاد بگیرن:

  • دانش آموزان و دانشجویان: اگه دنبال یه خلاصه برای تکالیف، پروژه ها یا حتی بحث های کلاسی تون هستید، این مقاله حسابی به دردتون می خوره. سیکادا پر از مفاهیمیه که میشه روش بحث کرد و تحلیل نوشت.
  • والدین و مربیان: اگر می خواید با محتوای کتاب و پیام هاش آشنا بشید تا بتونید بهتر بچه هاتون رو راهنمایی کنید، سیکادا یه منبع عالیه. می تونید با بچه ها در مورد مضامینش مثل تفاوت ها، تنهایی، یا امید صحبت کنید و درس های مهمی بهشون یاد بدید.
  • خوانندگان کنجکاو: خیلیا هستن که دوست دارن قبل از اینکه یه کتاب رو بخرن یا کامل بخونن، یه آشنایی کلی با داستان و سبک اون پیدا کنن. این خلاصه دقیقاً برای این دسته از خواننده هاست که می خوان بدونن سیکادا چی داره که این قدر معروف شده.
  • علاقه مندان به ادبیات و هنر: مخصوصاً اونایی که داستان های مصور با مفاهیم عمیق رو دوست دارن. اگه از رئالیسم جادویی و کارهای شان تن خوشتون میاد، این کتاب یه شاهکار هنری و ادبیه که نباید از دستش بدید.
  • افراد جویای کار و کارمندان: بله، درست شنیدید! خیلی از بزرگسالان که تو محیط های کاری هستن یا دنبال کار می گردن، می تونن با مضامین بیگانگی، بهره کشی، و سختی های محیط کار که تو کتاب مطرح شده، حسابی همذات پنداری کنن. داستان سیکادا، درواقع داستان خیلی از آدم هاییه که تو این سیستم های بوروکراتیک گرفتارن.

پس می بینید که سیکادا فقط برای یه رده سنی خاص نیست. پیام هاش اون قدر جهان شمولن که هر کسی با هر سن و سالی می تونه باهاش ارتباط بگیره و ازش چیزی یاد بگیره.

چرا خواندن خلاصه «سیکادا» به کارمان می آید؟

شاید بپرسید خب چرا باید خلاصه کتاب رو بخونیم؟ چرا خود کتاب رو نخونیم؟ سؤال خوبیه! البته که هیچ چیزی جای خوندن خود کتاب رو نمی گیره، مخصوصاً اگه یه اثر هنری مثل سیکادا باشه. اما خوندن خلاصه می تونه دلایل مختلفی داشته باشه و حسابی به کارمون بیاد:

  1. درک بهتر داستان و مفاهیم: گاهی اوقات، بعد از خوندن یه کتاب، هنوز یه سری ابهامات تو ذهنمون هست. یا شاید دوست داریم قبل از خوندن، یه دید کلی از داستان و پیام هاش داشته باشیم تا با آمادگی بیشتری سراغش بریم. خلاصه بهتون کمک می کنه تا ساختار اصلی داستان و مفاهیم کلیدی رو به طور واضح درک کنید.
  2. صرفه جویی در زمان: تو دنیای شلوغ امروز، وقت خیلی ارزشمنده. اگه وقت کافی برای خوندن کل کتاب رو ندارید، این خلاصه بهتون کمک می کنه تا تو کمترین زمان ممکن، از محتوای اصلی و پیام های کتاب باخبر بشید.
  3. مرور سریع: اگر قبلاً کتاب رو خوندید، این خلاصه می تونه یه مرور سریع و عالی باشه تا تمام نکات مهم و جزئیات داستان رو دوباره به یادتون بیاره.
  4. تصمیم گیری برای خرید: برای کسانی که مردد هستن که کتاب رو بخرن یا نه، خوندن خلاصه بهشون کمک می کنه تا با داستان و سبک شان تن آشنا بشن و بعد با اطمینان بیشتری برای خرید تصمیم بگیرن.
  5. آماده سازی برای بحث: اگه قراره تو یه کلاسی یا گروهی درباره این کتاب بحث کنید، خلاصه بهتون یه پایه قوی میده تا با اطلاعات کافی تو بحث ها شرکت کنید و حرفی برای گفتن داشته باشید.

پس همون طور که می بینید، خوندن یه خلاصه خوب مثل همین، می تونه خیلی مفید باشه. اما یادتون نره، اگه واقعاً می خواید تمام هنر و عمق سیکادا رو تجربه کنید، هیچ چیز مثل خوندن نسخه کامل کتاب نیست!

حرف آخر: پیام ماندگار «سیکادا»

رسیدیم به انتهای ماجرای سیکادا. کتابی که شاید اولش فکر کنیم یه داستان ساده اس، ولی وقتی عمیق تر بهش نگاه می کنیم، می بینیم یه دنیای پر از حرف و پیام تو خودش داره. سیکادا قصه تنهایی، قصه بیگانگی و قصه نادیده گرفته شدن تو محیط هایی هست که آدم ها رو مثل یه ابزار می بینن. این کتاب یه جورایی زنگ خطریه برای جامعه امروزی ما که ممکنه خیلی وقتا حواسمون به هم نباشه و بی خبر از حال همدیگه، فقط تو لاک خودمون فرو بریم.

اما سیکادا فقط از سختی ها نمیگه. پیام اصلی و ماندگارش، امید و رهاییه. نشون می ده که حتی تو تاریک ترین و سخت ترین شرایط، میشه یه راهی برای شروع دوباره پیدا کرد. میشه از بندهایی که ما رو اسیر کردن، آزاد شد و به سمت نور و زندگی واقعی پرواز کرد. این داستان یه جورایی بهمون میگه که هیچ وقت برای تغییر و رها شدن از قفس های ذهنی و فیزیکی دیر نیست.

حالا که با داستان و پیام های عمیق سیکادا آشنا شدید، پیشنهاد می کنم یه فرصت به خودتون بدید و نسخه کامل این کتاب رو بخونید. باور کنید تجربه بصری و احساسی که شان تن با ترکیب متن و تصویر ایجاد کرده، یه چیز دیگه است. ممکنه بعد از خوندنش، جور دیگه ای به دنیای اطرافتون، به محل کارتون، و حتی به خودتون نگاه کنید. شاید سیکادا یه تلنگر باشه برای اینکه بیشتر حواسمون به آدم های اطرافمون باشه، به تفاوت ها احترام بذاریم و هیچ وقت از امید به رهایی دست نکشیم.

دکمه بازگشت به بالا