حق و تکلیف زوجین نسبت به یکدیگر چیست؟
از آن رو که موضوع سخن، حق و تکلیف است، پیداست که گفتگو درباره مطلق حق و انواع مختلف کاربردهای آن نیست، بلکه سخن درباره حقی است که ملازم با تکلیف است. به عبارت دیگر آن حقی که در فقه یا علم حقوق، مطرح است، مورد نظر میباشد. در تعریف این حق، فقها و علمای علم حقوق تعابیر متعددی ذکر کردهاند.در این مقاله به تعریف هر جه دقیق تر مفهوم حق و مصادیق آن می پردازیم. از آن رو که موضوع سخن، حق و تکلیف است، پیداست که گفتگو درباره مطلق حق و انواع مختلف کاربردهای آن نیست، بلکه سخن درباره حقی است که ملازم با تکلیف است.
شروط صحیح
شروط صحیح به شروطی گویند که میتوان در عقد نکاح آنها را وارد کرد. آیا در عقد نکاح ما چنین شرایطی را میتوانیم انجام بدهیم یا خیر؟ در باب نکاح باید گفت از این لحاظ با عقود دیگر چندان تفاوتی ندارد. البته یک محدودیتهایی در باب نکاح هست. در صورتی که با مشاوره رایگان دادگاه خانواده در تهران وکیل مشورت کنید ، میتواند اطلاعات تکمیلی را در اختیار شما قرار دهد. در عین حال هر یک از حقوقی که همسران بر یکدیگر دارند، با انجام تکالیف ملازم با آنها به فعلیت میرسند. مثلا حق نفقهای که زن دارد، در سایه انجام وظیفه تمکین از طرف وی، فعلیت خواهد یافت و اگر زن از وظیفه تمکین خودداری کند، حق نفقه او ساقط میشود.
به عبارت دیگر آن حقی که در فقه یا علم حقوق، مطرح است، مورد نظر میباشد. در تعریف این حق، فقها و علمای علم حقوق تعابیر متعددی ذکر کردهاند. تعریف حق حق نوعی سلطنت بر شیء است که به عین یا غیر تعلق میگیرد و یا نوعی سلطه بر شخص است و در هر حال، مرتبه ضعیفی از مِلک، بلکه گونهای از ملک میباشد. سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، حاشیة المکاسب، ص 55 در تعریف دیگری آمده است: برای تنظیم روابط مردم و حفظ نظم در اجتماع، حقوق برای هر کس در برابر دیگران امتیازهایی میشناسد و توان خاصی به او میبخشد که این امتیاز و توانایی را «حق» مینامند و جمع آن «حقوق» میباشد. دکتر ناصر کاتوزیان، مقدمه علم حقوق، ص 13. در جمع بندی تعاریف متعددی که در رابطه با تعریف حق بیان شده میتوان گفت:
حق توانایی و امتیاز خاصی است که برای کسی یا کسانی نسبت به شخص یا چیزی (اعم از عین، عقد و غیره)، اعتبار شده و به مقتضای این توانایی آن کس یا کسان میتوانند در آن چیز یا شخص تصرفی نموده یا بهرهای برگیرند. مثلا: حق حضانت: مادر در مدت شیرخوارگی یا احیانا پس از آن و پدر پس از این مدت تا اوان بلوغ اولویت دارد نسبت به مصالح فرزند قیام نماید. در نهایت میتوان این تعریف را افزود: «حق امری اعتباری است که برای کسی به عنوان «له» و بر دیگری «علیه» وضع میشود. این حق ممکن است ریشه واقعی داشته باشد یا نداشته باشد. یعنی در مفهوم آن، به عنوان یک مفهوم اعتباری یا حقوقی، وجود یا عدم وجود ریشه واقعی ملحوظ نیست.
. حقوق و سیاست در قرآن، محمد تقی مصباح یزدی، ص 52 همچنین در همه تعاریف حق همواره سه عنصر لحاظ میشود: 1 ـ کسی که حق به نفع اوست (من له الحق). 2 ـ کس یا کسانی که حق بر عهده اوست و از او خواسته شده آن را رعایت کند (من علیه الحق). 3 ـ متعلق یا مورد حق و گفته شده خود حق (یعنی توانایی مذکور) عنصر چهارم است. بنابراین حق از مفاهیم ذات الاضافه است. از همین روست که در امور اجتماعی هیچگاه حق از تکلیف جدا نمیشود و این دو، دو روی یک سکهاند؛ یعنی حق همیشه دو طرف دارد، «من له الحق» و «من علیه الحق» البته من علیه الحق گاهی یک نفر است، گاهی گروهی خاص و گاهی نیز همه افراد جامعه هستند. مثلا در حقی که زن بر شوهر یا شوهر بر زن دارد، من علیه الحق یک نفر است.
اما در حق حیات هر شخص، همه افراد جامعه «من علیه الحق» میباشند. تعریف تکلیف تکلیف در لغت به امری گفته میشود که همراه با اجبار و الزام بوده و نوعی دشواری را در بر داشته باشد. لسان العرب، ابن منظور صاحب مفردات پس از اینکه نوعی مشقت و دشواری را ملازم تکلیف دانسته، تکالیف عبادی را از این دشواری استثنا کرده و میگوید: چون تکالیف عبادی را فرد با خواست و اشتیاق خویش انجام میدهد در نتیجه سختی و دشواری در بین نخواهد بود. مفردات راغب تکلیف در اصطلاح اوامر، نواهی و الزامات قانونی را گویند که افراد ملزم به انجام آن بوده و عدم انجام آن دارای ضمانت کیفری است
. مقاله حق و تکلیف، دکتر ناصر مهران، ص 1 تکلیف دو تقسیم اساسی دارد: 1 ـ تکلیف حقوقی، 2 ـ تکلیف اخلاقی تکلیف حقوقی عبارت است از آن تکلیفی که شخص را ملزم میسازد تا فعالیت خاصی را که حق شخص دیگری است، آزاد بگذارد. از ویژگیهای این تکلیف آن است که همواره با اشخاص دیگر سروکار دارد. یعنی در برابر آن حقی وجود دارد. بنابراین تفاوت تکالیف حقوقی با تکالیف اخلاقی این است که در مقابل تکالیف اخلاقی حقی وضع نشده است. عباس شیخ شعاعی، مقاله تناسب حق و تکلیف، مجله تخصصی کلام اسلامی، پاییز 80 نام دیگر تکالیف اخلاقی احکام تکلیفی است، مانند نماز، روزه و سایر احکام و تکالیف شخصیه
. البته اینگونه نیست که هیچ تکلیف حقوقی، اخلاقی نباشد و بالعکس. بلکه اصولاً تکلیف اخلاقی است. لکن در میان تکالیف اخلاقی، آنها که ملتزم وجود حقی هم باشند، تکالیف حقوقی نام دارند. علل محق شدن انسان از دیدگاه اسلام یک سلسله حقوق ثابت و تغییرناپذیر، برای همه انسانها و در همه زمانها و مکانها وجود دارد که حقوق اساسی یا حقوق فطری نام دارند، با تغییرات زمان ، مکان ، افراد و شرایط متغیرند که به نام حقوق اکتسابی یا حقوق موضوعه معروفند، اما اینکه چگونه انسانی صاحب حق میشود؟ بر اساس جهان بینی الهی محق شدن دو علت یا سبب دارد: الف ـ علت غایی: که عبارت است از رابطه و پیوندی خاص بین انسان و مواهب عالم که برای انسان ایجاد حق میکند.
این رابطه ویژه از سویی با هدفداری و حکمت در آفرینش ارتباطی تنگاتنگ دارد و از سوی دیگر برای هر انسان حقی را به وجود میآورد که بر سایر حقوق مقدم است و لزوما با تکلیف نیز تلازم ندارد. شهید مطهری در این زمینه میفرمایند: حقی که ریشه آن علت غایی است، مخصوص همه انسانها است، چه مکلف باشند و چه غیر مکلف و خداوند فرموده است:«خلق لکم ما فی الارض جمیعاً. این آیه شریفه که خطاب عام دارد همه مواهب خلقت را حق همه انسانها میشمارد. به عنوان مثال میتوان از شیر مادر نام برد که بر اساس حکمت و مصلحت و تضمین حیات هر انسانی در سینه مادران ذخیره شده است.
بیست گفتار شهید مطهری، ص 50 ـ 60 ب ـ علت فاعلی: ارتباطی که بین موجودات و فاعل آنها ایجاد حق میکند، علت فاعلی است که در سایه آن حقوق اکتسابی حاصل میشود. این حق همواره به تکلیف ضمیمه میشود و با انجام تکلیف به فعلیت میرسد و در اینجاست که تلازم حق و تکلیف محقق میشود چرا که انسان تا زمانی که از مرحله غرایز خود به مرحله عقل و اراده و توانایی و قدرت نرسیده است، همچون سایر حیوانات از تکلیف جداست. اما زمانی که به مرحله بلوغ عقل و رشد اراده میرسد، باید با انجام تکالیفش زمینه استیفای حقوق خود را فراهم سازد. به عنوان مثال میتوان از حقوق زوجین نام برد. هنگامی که افراد بالغ با عقل و اختیار خویش همسر اختیار میکنند، زمینه تحقق حقوق جدیدی را به نام حق زوج یا زوجه ایجاد میکنند.
شرط صفت
اگر شرط در مورد خود زن یا مرد باشد شرط صفت است. منظور از شرط صفت این است که شخص دارای آن خصوصیات در حین عقد نکاح باشد. اگر شرط صفت در مهریه باشد و بعد از آن مشخص شود که در شرط آن خصوصیات وجود ندارد. در این حالت زن میتواند شرط را قبول یا فسخ کند. منظور از قبول یا فسخ همان مهریه میباشد نه اینکه عقد نکاح را قبول یا فسخ بکند، چون در قسمت نکاح گفته شد، قانونگذار دو نگاه به آن داشته است نگاه رابطه زوجیت و نگاه مهر اینجا میتواند مهر را شرط در آن شده فسخ بکند اگر مهر را فسخ کرد، نکاح زن بدون مهر میشود که بعدا توضیح داده میشود.
زن و مردی که میخواهند با یکدیگر ازدواج کنند اگر شرط صفت برای یکدیگر بگذارند و بعد از عقد نکاح متوجه شوند که آن خصوصیات وجود ندارد حق فسخ عقد نکاح را خواهند داشت که به این حق فسخ، خیار تخلف از شرط گویند. مثلا زن شرط کند که مرد فلان خصوصیات را بایستی داشته باشد مثلا مو داشته باشد، در صورتی که آن مرد اصلا مو نداشته باشد یا زن شرط کند که مرد دارای چنین تحصیلاتی باشد چنین هنری باشد بعد معلوم بشود که دارای چنین خصوصیاتی نبود. هر کدام از طرفین که شرط به نفع آن میباشد والان معلوم شد که آن شرط محقق نمیشود، حق به هم زدن عقد را خواهد داشت و حق دارد هم قبول کند. در صورت نیاز به دریافت پیرامون موضوعاتی نظیر نکاح و طلاق با ما در ارتباط باشید.